معنی پوشاندن
لغت نامه دهخدا
پوشاندن. [دَ] (مص) رجوع به پوشانیدن شود.
نظر پوشاندن
نظر پوشاندن. [ن َ ظَ دَ] (مص مرکب) چشم فروبستن. نگاه نکردن. از نگاه کردن خودداری نمودن:
سعدی نظر بپوشان یا خرقه در میان نه
رندی روا نباشد در جامه ٔ فقیری.
سعدی.
مگر تو روی بپوشی وگرنه ممکن نیست
که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند.
سعدی.
فارسی به انگلیسی
Apparel, Blanket, Bury, Case, Cloak, Clothe, Coat, Cover, Curtain, Disguise, Hide, House, Invest, Mantle, Mask, Mat, Muffle, Obscure, Shroud, Spread, Surface, Veil, Whelm, Wrap
فارسی به ترکی
örtmek
فرهنگ عمید
جامه به تن کسی کردن،
در پرده کردن، پنهان ساختن،
پردهپوشی کردن،
روپوش روی چیزی کشیدن،
حل جدول
ستر
فارسی به عربی
اغطس، اکس، انقش، بطانیه، حجاب، ستره، طابق، ظرف، غطاء، قناع، کفن، معطف، مغیم، ملابس
لباس پوشاندن
ثوب، قادر
باحصیر پوشاندن
حصیره
فراک پوشاندن
فستان
باپنبه پوشاندن
قطن
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) -1 جامه بتن کسی کردنجامه در بر کسی کردن ملبس کردن در پوشانیدن. ، پنان ساختن پرده پوشی کردن مخفی کردن. -3 مستور کردن فرا گرفتن پوشاند: سبزه سراسر زمین را پوشانیده، کسف. -5 تعیین کردن پشتوانه در بانک.
فارسی به ایتالیایی
coprire
مترادف و متضاد زبان فارسی
بر کردن، پوشانیدن، اخفا، پردهپوشی، نهفتن، فراگرفتن، کسف
فارسی به آلمانی
Bekleiden, Bezug, Decke (f), Deckel (m), Decken, Deckung (f), Einhüllen, Jacke (f), Jackett (n), Mantel [noun], Maske (f), Maskieren, Schleier [noun], Bettdecke (f), Decke (f)
باپر پوشاندن
Feder [noun]
واژه پیشنهادی
طی، اندود
معادل ابجد
413