معنی پوسیدن

پوسیدن
معادل ابجد

پوسیدن در معادل ابجد

پوسیدن
  • 132
حل جدول

پوسیدن در حل جدول

فرهنگ معین

پوسیدن در فرهنگ معین

  • فرسوده شدن، فاسد شدن، کهنه شدن، عفونت یافتن، پژمرده شدن. [خوانش: (دَ) (مص ل. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

پوسیدن در لغت نامه دهخدا

  • پوسیدن. [دَ] (مص) متخلخل و سبک شدن چیزی از گذشتن زمان بروی یا بعلتی دیگر. چرّیدن (در تداول مردم قزوین). سخت سوده و نزدیک بریخته شدن. (شرفنامه):
    زری که در لحد خاک بود پوسیده
    کفن دریده و گردید مسکه ٔ دینار.
    سلمان.
    ریزیدن. بریزیدن. افزار. (منتهی الارب). پوسیده شدن. لبس. (تاج المصادر بیهقی). سَلَس. (المنجد). بلاء. تآکل: سلست الخشبه؛ پوسید و ریزه ریزه گردید چوب. (منتهی الارب). رمیم، رمه، رمم، پوسیدن استخوان. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

پوسیدن در فرهنگ عمید

  • پوسیده شدن،
    پوده شدن چیز کهنه،
    پوده شدن چیزی در اثر رطوبت یا مرور زمان: تبه گردد این روی و رنگ رخان / بپوسد به خاک‌اندرون استخوان (فردوسی: لغت‌نامه: پوسیدن)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

پوسیدن در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

پوسیدن در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

پوسیدن در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

پوسیدن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (مصدر) متخلخل و سبک شدن چیزی بر اثر گذشت زمان یا بعللی دیگر فساد پذیرفتن، عفونت یافتن، پژمرده شدن. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید