معنی پوست
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
بیرونی ترین بخش بدن جانوران، پوشش بیرونی ساقه، پوشش تخم جانور و دانه گیاه، کسی کنده شدن (کن.) متحمل عذاب شدید شدن،
فرهنگ عمید
جلد، غلاف، قشر،
(زیستشناسی) آنچه روی عضلات بدن انسان و جانوران را پوشانده و اعمال آن عبارت است از احساس حرارت، برودت، درد، و لمس: پوست بدن،
(زیستشناسی) آنچه روی تنه و شاخۀ درخت و گیاه و میوه را میپوشاند: پوست درخت، پوست میوه،
* پوست انداختن: (مصدر لازم)
پوست از تن بهدر کردن،
بدل کردن پوست: پوست انداختن مار،
[مجاز] کار بسیارسخت انجام دادن و از خستگی به ستوه آمدن،
* پوزش افکندن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * پوست انداختن
حل جدول
قشر
مترادف و متضاد زبان فارسی
بشره، پوسته، پوسه، جلد، غلاف، قشر، لایه، لحات، ورقه
فارسی به انگلیسی
Coat, Encrustation, Hull, Husk, Peeling, Shell, Shuck, Skin
فارسی به ترکی
deri, cilt, kabuk
فارسی به عربی
جلد، صدفه، غشاء، قشه، قشره، مستنقع، هیکل
تعبیر خواب
پوست تن مردم درخواب، آرایش و کدخدائی مردم است. - حضرت دانیال
اگر پوست مردم سترد مال و برکت است. اگر کسی پوست تن خود را برخاسته دید، دلیل که سر و راز وی گشاده شود و مال او تلف شود. اگر پوست تن خود را کبود یا سیاه دید، دلیل که غمگین شود. اگر دید پوست پایش روشن بود، دلیل که کارش خاسته شود. - محمد بن سیرین
پوست جمله چهارپایان به خواب دیدن مال است و پوست شتر میراث است از مردی بزرگ و پوست گوسفند، صاحب را روزی است. اگر پوست درخت سبز دید، خداوندش روزه دار است. اگر دید که پوست از مسلوخ بازگردد، دلیل که از آن کس که بدو منسوب است، مالی بستاند. اگر دید سرائی بنا کرداز بهر پوست باز کردن، دلیل که اگر آن کس قصاب بود در سرای او دیوار نهند. اگر معلم بود، بر کودکان ستم کند. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
اگر بیند که پوست گاوی باز می کرد، دلیل که آن کس شغلهای کهن و چیزهای تباه شده را به سلاح بازآورد و ازجهت پادشاهی میانجی کند و چون امیران و بزرگان لشگر پادشاه خلاف کند در کارهای بسیار. - جابر مغربی
فرهنگ فارسی هوشیار
غشائی که برروی تن آدمی ودیگر حیوانات گسترده است
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
468