معادل ابجد
پوست در معادل ابجد
پوست
- 468
حل جدول
پوست در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پوست در مترادف و متضاد زبان فارسی
- بشره، پوسته، پوسه، جلد، غلاف، قشر، لایه، لحات، ورقه
فرهنگ معین
پوست در فرهنگ معین
- بیرونی ترین بخش بدن جانوران، پوشش بیرونی ساقه، پوشش تخم جانور و دانه گیاه، کسی کنده شدن (کن. ) متحمل عذاب شدید شدن،. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
پوست در لغت نامه دهخدا
-
پوست. (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن. مقابل گوشت. مسک. چرم. جلده. عرض. ملمس. (منتهی الارب). صله. (دهار):
چاه پر کرباسه و پر کژدمان
خورد ایشان پوست روی مردمان.
رودکی.
چو پوست روبه بینی بخان واتگران
بدان که تهمت او دنبه ٔ بشدکار است ؟
رودکی.
سرخی خفجه نگر از سرخ بید
معصفرگون پوستش او خود سپید. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
پوست در فرهنگ عمید
-
جلد، غلاف، قشر،
(زیستشناسی) آنچه روی عضلات بدن انسان و جانوران را پوشانده و اعمال آن عبارت است از احساس حرارت، برودت، درد، و لمس: پوست بدن،
(زیستشناسی) آنچه روی تنه و شاخۀ درخت و گیاه و میوه را میپوشاند: پوست درخت، پوست میوه،
* پوست انداختن: (مصدر لازم)
پوست از تن بهدر کردن،
بدل کردن پوست: پوست انداختن مار،
[مجاز] کار بسیارسخت انجام دادن و از خستگی به ستوه آمدن،
* پوزش افکندن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * پوست انداختن. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
پوست در فارسی به انگلیسی
- Coat, Encrustation, Hull, Husk, Peeling, Shell, Shuck, Skin
فارسی به ترکی
پوست در فارسی به ترکی
- deri, cilt, kabuk
فارسی به عربی
پوست در فارسی به عربی
- جلد، صدفه، غشاء، قشه، قشره، مستنقع، هیکل
تعبیر خواب
پوست در تعبیر خواب
- پوست تن مردم درخواب، آرایش و کدخدائی مردم است. - حضرت دانیال
- اگر پوست مردم سترد مال و برکت است. اگر کسی پوست تن خود را برخاسته دید، دلیل که سر و راز وی گشاده شود و مال او تلف شود. اگر پوست تن خود را کبود یا سیاه دید، دلیل که غمگین شود. اگر دید پوست پایش روشن بود، دلیل که کارش خاسته شود. - محمد بن سیرین. توضیح بیشتر ...
- پوست جمله چهارپایان به خواب دیدن مال است و پوست شتر میراث است از مردی بزرگ و پوست گوسفند، صاحب را روزی است. اگر پوست درخت سبز دید، خداوندش روزه دار است. اگر دید که پوست از مسلوخ بازگردد، دلیل که از آن کس که بدو منسوب است، مالی بستاند. اگر دید سرائی بنا کرداز بهر پوست باز کردن، دلیل که اگر آن کس قصاب بود در سرای او دیوار نهند. اگر معلم بود، بر کودکان ستم کند. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی. توضیح بیشتر ...
- اگر بیند که پوست گاوی باز می کرد، دلیل که آن کس شغلهای کهن و چیزهای تباه شده را به سلاح بازآورد و ازجهت پادشاهی میانجی کند و چون امیران و بزرگان لشگر پادشاه خلاف کند در کارهای بسیار. - جابر مغربی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
پوست در فرهنگ فارسی هوشیار
- غشائی که برروی تن آدمی ودیگر حیوانات گسترده است
فارسی به ایتالیایی
پوست در فارسی به ایتالیایی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید