معنی پنجم
فارسی به انگلیسی
Fifth
فارسی به ترکی
beşinci
فرهنگ فارسی هوشیار
آنچه که در مرتبه پنج واقعی شده که در مرتبه بعد از چهارم و پیش از ششم است پنجمی پنجمین خامس. سا پنجم رواق. آسمان پنجم فلک مریخ سپهر پنجم.
طرفدار پنجم
گواژ بهرام که اختر پنجم است، شاه ترکستان که کشور پنجم است
لغت نامه دهخدا
پنجم. [پ َج ُ] (عدد ترتیبی، ص نسبی) بعد از چهارم و پیش از ششم. خامس. (منتهی الارب). پنجمی. پنجمین:
و هم چار چیزش که بی پنجم اند
بنوباوگی نغز هفت انجم اند.
نظامی.
پنجم رواق
پنجم رواق. [پ َ ج ُ رِ] (اِ مرکب) کنایه از آسمان پنجم است که فلک مریخ باشد. (برهان قاطع). سپهر پنجم. (فرهنگ رشیدی).
اختر پنجم
اختر پنجم. [اَ ت َ رِ پ َ ج ُ] (اِخ) مریخ که در فلک پنجم است. (مؤید الفضلاء).
هرمزد پنجم
هرمزد پنجم. [هَُ م َ دِ پ َ ج ُ] (اِخ) رجوع به هرمز پنجم و نیز رجوع به ساسانیان شود.
طرفدار پنجم
طرفدار پنجم. [طَ رَ رِ پ َ ج ُ] (اِخ) کنایه از ستاره ٔ مریخ است، چه فلک پنجم جای اوست. (برهان) (غیاث اللغات). || پادشاه ترکستان را نیز گویند، بسبب آنکه اقلیم پنجم در تصرف اوست. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری):
جهان خسروا زیر هفت آسمان
طرفدار پنجم توئی بی گمان.
نظامی.
فرهاد پنجم
فرهاد پنجم. [ف َ دِ پ َ ج ُ] (اِخ) رجوع به اشک پانزدهم شود.
لئون پنجم
لئون پنجم. [ل ِ ءُ ن ِ پ َ ج ُ] (اِخ) پاپ مسیحی به سال 903 م.
ژان پنجم
ژان پنجم. [ن ِ پ َ ج ُ] (اِخ) پاپ مسیحی از سال 685 تا 686 م.
فرهنگ معین
(ص.) دارای رتبه یا شماره پنج، (اِ.) جزء پسین بعضی از کلمه های مرکب (همراه با عدد): یک پنجم. [خوانش: (پَ جُ)]
حل جدول
خامس
فارسی به آلمانی
Fünft-, Fünfte, Fünfter
فارسی به عربی
خمس
فرهنگ واژههای فارسی سره
پنجم دبستان
معادل ابجد
95