معنی پشیز
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
پول فلزی کم بها، خردترین سکه عهد ساسانیان، بشیز، سکه قلب، فلس ماهی، پولک. [خوانش: (پَ) [په.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
پولک، فلس،
پول خُرد فلزی کمارزش، پول سیاه. [قدیمی]
سکۀ مسین کمارزش که در زمان ساسانیان رایج بوده: سخن تا نگویی به دینار مانی / ولیکن چو گفتی پشیزی مسینی (ناصرخسرو: ۱۷)،
حل جدول
پاپاسی
مترادف و متضاد زبان فارسی
اندک، پاپاسی، پشیزه، پولخرد، پولسیاه، دینار، شاهی، عباسی، غاز، فلس، قاز، مبلغناچیز
فارسی به انگلیسی
Bauble, Dust, Fig, Sou, Straw, Toy, Trifle, Truck, Trumpery
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) پول کوچک مسین یا برنجین کم بها پول ریزه نازک بسیار تنک رایج قاز پاپاسی پشیزه پشی جندک تسو طسوج، سکه مسین ساسانیان. -3 فلس که شست تای آن یکدرم بوده است. -4 سکه قلب، فلس ماهی پولک ماهی. -6 گلها از زر و سیم که برای زینت بر دوال کمر دوزند نوپلکهای چرم که بدامن چادر دوزند و بند از آن گذرانند. یا به پشیزی نیرزیدن. سخت بی ارج و قدر بودن سخت ناچیز بودن. یا پشیز از دینار ندانستن. قوه تمیز و تشخیص نیک از بد و صحیح از سقیم ندانستن.
معادل ابجد
319