معنی پریدن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
پرواز کردن، برجستن و سوار شدن، جهیدن، تبخیر شدن. [خوانش: (پَ دَ) (مص ل.)]
فرهنگ عمید
پرواز کردن،
بالوپر زدن پرندگان در هوا،
جهیدن،
[عامیانه] جستن از جا بهطور ناگهانی،
بخار شدن و به هوا رفتن جسم فرّار از قبیل الکل، بنزین، و آمونیاک،
پُر شدن، انباشته شدن،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Hop, Jump, Leap, Spring, Vault
فارسی به ترکی
atlamak, rengi atmak, benzi kaçmak, solmak, uçmak, seğrimek
فارسی به عربی
ارجاع، بوب، تدفق، ربیع، سقطه، قرصه، قفزه، مدفن، ورک
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) (پرید پرد خواهد پرید بپر پرنده پران پریده پرش) با پر سوی هوا اوج گرفتن و در هوا حرکت کردن بر پریدن پرواز کردن طیران کردن طیر، برجستن و سوار شدن: (سوار و پیادگان قلعت بر اسبان پریدند و بیک ساعت جماعتی از ایشان بگرفتند. ) (بیهقی) -3 حمله کردن برجستن وثوب، جهیدن: پرید بالا، تند دویدن، شکستن جدا شدن: لب کاسه پرید، تبخیر شدن متصاعد شدن:الکل چراغ پرید. یا از انتها تا آغاز پریدن. از آخر باول پرواز کردن، از جهان تن بعالم جان سفر کردن از عالم ماده بعالم روحانی رفتن سیر من الخلق الی الحق: (ای دریغا مرغ خوش پرواز من ز انتها پریده تا آغاز من. ) (مثنوی) یا از خواب پریدن. ناگهان از خواب بیدار شدن. یا پریدن اندام. جنبیدن و حرکت کردن بی اراده عضوی تشنج خفیف اختلاج: چشمم می پرد. یا پریدن پلک. تحریکات مداوم عصب پلک چشم که موجب انقباضات متوالی پلک چشم شود. این عارضه غیر از چشمک زدن و چشم بهم زدن های پشت سر هم است که بعضی بنا بعادت و یا در برابر بعضی محرکات انجام میدهند. عارضه ایست بلا ارادی و هر دفعه که عارض شود پلک چشم (غالبا در یک چشم انجام میشود) بانقباضات سریع و متوالی در حدود یک تا دو ثانیه دچار میشوداختلاج پلک. یا پریدن جان روان. مردندر گذشتن. یا پریدن هوش فکر و مانند آن. بدر رفتن بیرون رفتن خارج شدن آن. بدر رفتن بیرون رفتن خارج شدن آن. یا خواب از سر پریدن. بی خوابی بسر کسی زدن دور شدن و زایل شدن خواب از سر کسی. یا رنگ کسی پریدن. از دست دادن رنگ طبیعی چهره بسبب ترس مرض و غیره: رنگش از ترس پرید. (مصدر) پر شدن مملو شدن انباشته شدن امتلا ء، پر بکار بردن نیرو و قدرت: (ترک این سخته کمانی رو بگو در کمان نه تیر و پریدن مجو. ) (مثنوی)
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Feder (f), Frühjahr (n), Frühling (m), Hüfte (f), Springen, Sprung (m)
معادل ابجد
266