معنی پرواز
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
پرش، پریدن، تخته های باریکی که روی سقف کنار هم می چینند و حصیر یا پوشال را روی آن می اندازند. [خوانش: (پَ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
پَر گشودن و پریدن پرندگان،
پرش،
پریدن و حرکت کردن در هوا،
[مجاز] مسافرت کردن با هواپیما،
(اسم) [قدیمی] تختههای نازک و باریک به درازی نیم متر که در پوشش خانه بر روی تیرهای سقف، نزدیک به هم میچینند و روی آنها پوشال یا حصیر میاندازند،
* پرواز کردن: (مصدر لازم)
پریدن،
حرکت کردن پرنده یا هواپیما در آسمان،
مسافرت کردن با هواپیما،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاریدن، پار، پرش، پریدن، طیران، مطار، سیر، عروج،
(متضاد) نزول
فارسی به انگلیسی
Flight
فارسی به ترکی
uçuş
فارسی به عربی
جناح، ذبابه، طائره، طیران
گویش مازندرانی
سنجاقک، از نام های سگ
فرهنگ فارسی هوشیار
بهوا رفتن با بال مانند مرغان
فرهنگ پهلوی
پرتو نور
فارسی به ایتالیایی
volo
فارسی به آلمانی
Eben, Ebene (f), Fläche (f), Flucht (f), Flug (m), Flügel (m), Flugzeug (n), Gruppe (f), Hobel (m), Hobeln
معادل ابجد
216