معنی پرشدن
لغت نامه دهخدا
پرشدن. [پ ُ ش ُدَ] (مص مرکب) مملو گشتن. امتلاء. ملاء:
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.
سعدی.
|| بسیار شدن:
پشه چو پر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست.
سعدی.
- پر شدن آوند، تمذّج.
- پر شدن شکم، اندراع. اکتظاظ.
توزو
توزؤ. [ت َوَزْ زُءْ] (ع مص) پرشدن مشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پرشدن ظرف. (از اقرب الموارد).
فارسی به ترکی
dolmak
واژه پیشنهادی
حل جدول
فارسی به عربی
مخبا
ترکی به فارسی
پرشدن
مترادف و متضاد زبان فارسی
بدهضمی، رودل، ناگوار، انباشتهشدن، پرشدن، مملوشدن
اسپانیایی به فارسی
سنگر وپناهگام زیر زمینی، انباربزرگ، پرشدن انبار.
سوئدی به فارسی
سنگر وپناهگام زیر زمینی، انباربزرگ، پرشدن انبار،
معادل ابجد
556