معنی پرده ‌داری

لغت نامه دهخدا

پرده داری

پرده داری. [پ َ دَ / دِ] (حامص مرکب) سمت حاجب. سمت پرده دار. سدانت. حِجبه. حِجابت. حاجبی. || سِرنگاهداری. پرده پوشی. سِرپوشی. رازداری. سَتّاری. سِرنگهداری.


داری

داری. [را] (اِخ) شهری است میان نصیبین و ماردین. (منتهی الارب). رجوع به دارا شود.

داری. [را] (اِخ) وادیی است به دیار بنی عامر. (منتهی الارب).

تعبیر خواب

پرده داری

اگر بیند پرده داری پادشاه مصلح عادل می کرد، دلیل که وی به صلاح و به خیر گراید و مال حلال یابد. اگر بیند پرده داری پادشاه ظلم می کرد، دلیل که به فسادمایل شود و مال حرام یابد. - جابر مغربی

اگر کسی به خواب دید، پرده داری می کرد، دلیل است حاجتی که دارد روا گردد و عزتش زیاده شود. - محمد بن سیرین


پرده

پرده نو پادشاه رانیکو است و رعیت را بد بود و پرده کهنه به همه حال نیکو نباشد. - جابر مغربی

فرهنگ فارسی هوشیار

پرده داری

‎ سمت پرده دار حاجبی حجابت سدانت، دربانی، پرده پوشی


داری

‎ بویه فروش، کشتیبان در ترکیب بمعنی داشتن ورزیدن حفظ کردن آید: باغداری قپان داری ترازو داری خانه داری چارواداری علم داری کرسی داری گله داری مرغداری.

فرهنگ عمید

پرده داری

شغل و سمت پرده‌دار، دربانی،

ترکی به فارسی

پرده

پرده

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

پرده ‌داری

426

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری