معنی پرده‌دری

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

پرده‌دری

افشاگری، رسواسازی، رسوایی، شوخ‌چشمی، هتاکی، هتک،
(متضاد) پرده‌پوشی


پرده‌پوشی

اختفا، اخفا، پنهان‌سازی، کتمان،
(متضاد) پرده‌دری،
(متضاد) افشاگری، پرده‌دری


رسواسازی

افشاگری، پرده‌دری، هتاکی


شوخ‌چشمی

پرده‌دری، دریدگی، گستاخی، نامحرمی


تهتک

بی‌شرمی، پرده‌دری، رسوایی، هتاکی، رسوا شدن


افشاگری

برملاسازی، پرده‌دری، رسواسازی، رسوایی، شوخ‌چشمی،
(متضاد) اختفا، پنهان‌سازی


رسوایی

افتضاح، بدنامی، بی‌شرمی، پرده‌دری، تفضیح، روسیاهی، عار، عیب، فضاحت، فضیحت، ننگ

فرهنگ عمید

صبح وار

صبح‌مانند، مانند صبح، همانند صبح: خیز و مکن پرده‌دری صبح‌وار / تا چو شبت نام شود پرده‌دار (نظامی۱: ۵۶)،
[مجاز] سپید و روشن


پرده در

کسی که راز دیگری را فاش کند و او را رسوا و بی‌آبرو سازد: اشک من گر ز غمت سرخ برآمد چه عجب / خجل از کردهٴ خود پرده‌دری نیست که نیست (حافظ: ۱۶۴)،
بی‌شرم،
گستاخ،

معادل ابجد

پرده‌دری

425

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری