معنی پا افزار ستور

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

پا افزار

پاپوش، کفش


افزار

(اسم) هر چه که بدان کاری انجام دهند آلتی که پیشه وران و کارگران با آن کار کنند مانند: اره تیشه چکش و غیره ابراز آلت، داروهای خوشبو که در غذا ریزند مانند: زعفران زردچوبه دارچینو غیره ابزار دیگ افزار بو افزار.


ستور

اسب، حیوانات چارپا

لغت نامه دهخدا

ستور

ستور. [س ُ] (اِ) پهلوی «ستور» (اسب)، اوستا «سته اوره »، سانسکریت «ستهااورین » (بار اسب، بار ورزاو)، استی «ستورت آ» (حیوان خانگی)، کردی زازا عاریتی دخیل «استور»، شغنی «ستور»، سریکلی «ستائور وستائر» (حیوان بارکش، ورزاو بالغ)، یغنویی «سوتور» (گوسفند، حیوان خانگی عموماً)، قیاس کنید با افغانی «سوتور» (جانور، چارپا، دواب). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). هر جانور چارپاعموماً و اسب و استر و خر خصوصاً. (برهان). حیوانات چارپا خاصه اسب و استر. (آنندراج). بطریق عموم هر جانوری چارپای و بطریق خصوص اسب و استر را خوانند. (جهانگیری). این لفظ بر گاو و استر و اسب آید. (غیاث).اسب. چاروا. (شرفنامه). ماشیه. (دهار):
همی رفت با دختر و خواسته
ستوران و پیلان آراسته.
فردوسی.
زمین شد ز نعل ستوران ستوه
همی کوه دریا شد و دشت کوه.
فردوسی.
کشیدند بهر کک کوهزاد
ستوری بماننده ٔ تندباد.
فردوسی.
این همی گوید گشتم بغلام و بستور
وآن همی گوید گشتم بضیاع و بعقار.
فرخی.
گر نیستت ستور چه باشد
خرّی بمزد گیر و همی رو.
لبیبی.
دستیار ستور و کار سفر
ساخته کرد هر چه نیکوتر.
عنصری.
از ننگ آنکه شاهان باشند بر ستوران
بر پشت ژنده پیلان این شه کند سواری.
منوچهری.
زهی داده ستور و بستده خر
ترا خود چون منی کی بود در خر (خور).
(ویس و رامین).
غلامان و ستوران افزون از عادت خریدن گرفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 328). و بعد از آن آنچه از صامت وناطق و ستور و برده داشت نسختی پرداخت. (تاریخ بیهقی).
همه راه پیوسته پنجاه میل
ستورو شتر بود و گردون و پیل.
اسدی.
ستور و گوسفند و گاو و اشتر
کزیشان میشود روی زمین پر.
ناصرخسرو.
ستور از کسی به که بر مردمی
بعمدا ستوری کند اختیار.
ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانه ٔ طهران ص 201).
تا تو بر پشت ستوری بار او بر جان تست
چون بترک خر بگفتی آتش اندر بار زن.
سنایی.
هرکه راچشم عقل کور بود
نبود آدمی ستور بود.
سنایی.
و توشه ٔ چهارپایان و ستوران که ملک بر ایشان بپای بود. (نوروزنامه).
و ستور بسیار کرایه گیرم. (کلیله و دمنه).
نه آن کسم که در این دامگاه دیو و ستور
چه عقل مختصر آن تخم جادویی کارم.
خاقانی.
مردان دین چه عذر نهندم که طفل وار
از نی کنم ستور و بهرا برآورم.
خاقانی.
تنش را نمکسود موران کند
سرش خاک سُم ّ ستوران کند.
نظامی.
که داند که شداد را پای و دست
بنعل ستور که خواهد شکست.
نظامی.
دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران. (گلستان سعدی).
آستینش گرفت سرهنگی
که بیا نعل بر ستورم بند.
سعدی.
چه نیکو زده ست این مثل پیر ده
ستور لگدزن گرانبار به.
سعدی (بوستان).

ستور. [س ُ] (ع اِ) ج ِ ستر: که مثال چنان خصمی که ضعیف شده باشد و ستور تواری و استخفا بر وی حال فرو گذاشته. (جهانگشای جوینی). رجوع به ستر شود. || (اصطلاح عرفان) اختصاص دارد بهیاکل مدنیه انسانیه که افکنده شده اند بین غیب و شهادت و میان خالق و مخلوق. (از کشاف اصطلاحات الفنون).


افزار

افزار. [اَ] (اِ) کفش و پای افزار. (از آنندراج) (برهان) (هفت قلزم). کفش. (از ناظم الاطباء). بمعنی کفش که پای افزار گویند. (جهانگیری):
همو کلاه سری میدهد به تاجوران
که از کلاه سلاطین به پایش افزار است.
دهلوی.
|| بادبان کشتی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم) (از جهانگیری). پرده ای که بر تیر کشتی کشند تا باد بر آن افتد و کشتی را تند برد که بادبان مشهور است. (انجمن آرای ناصری). || ادویه ٔ گرمی که در طعام کنند همچون فلفل و دارچین و زیره و مانند آن. (برهان) (از آنندراج) (هفت قلزم). و آنرا بوی افزار نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). داروهای معطری که در گوارانیدن و خوشبوی کردن طعام بکار برند مانند فلفل و دارچینی و زیره را بوی افزار گویند. (ناظم الاطباء): فلفل و زردچوبه و بیخ جوز و دارچین و هیل و میخک و امثال آن، دفع مضرت شراب نو را، قلیه های خنک با افزار باید خورد. (نوروزنامه). دفع مضرتش با گوشتابه و قلیه با توابل و افزار بسیار کنند. (نوروزنامه).
افزار ز پس کنند در دیگ
حلوا ز پس آورند بر خوان.
خاقانی.
وان کوکب دیگپایه افزار
در دیگ فلک فشانده افزار.
نظامی.
- بوی افزار، ادویه ٔ معطری که برای خوشبو کردن طعام در آن کنند. مانند فلفل و زردچوبه و نظایر آن:
کباب تر و بوی افزار خشک
اباهای پرورده با بوی مشک.
نظامی.
|| دفتین جولاهگان را گویند خصوصاً. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از هفت قلزم). || آلات پیشه وران باشد عموماً. (برهان). آلات پیشه وران باشد عموماً که آنرا اوزار گویند. (آنندراج) (هفت قلزم). آلت چیزی و فزار بحذف همزه نیز آمده است. (شرفنامه ٔ منیری). آلت چیزیست و اوزار بدل آنست. (انجمن آرای ناصری). آلت چیزی. (مؤید الفضلاء). ابزار. اوزار. ادات. آلت. وسیله. آلات. هرچه پیشه وران بدان کار کنند. اسباب. انگاز. (یادداشت دهخدا):
افزارخانه ام ز پی بام و پوشش
هر چم بخانه اندر سر شاخ و تیر بود.
کسائی.
- آل و افزار.
- افزار پا، پاافزاریست که کفش و پاپوش و مانند آن باشد. (ناظم الاطباء).
- افزار سخن، اسباب سخن. وسائل سخن:
افزار سخن نشاط و ناز است
زین هر دو سخن بهانه ساز است.
نظامی.
- افزار کشتی، بادبان کشتی:
برافراخت افزار کشتی بساز
بدان ره که بود آمده، گشت باز.
نظامی.
- افزار و انگاز، آلات و ادوات و افزار پیشه وران: به وکلاء عالی امر نمایند که استادان مذکور را با شاگردان و مصالح و افزار و انگاز مصحوب کسانی معتمد خود ارسال گردانند... و افزار و انگاز که موقوف علیه کار ایشان هست، حالت منتظره نبوده باشد. (از نامه ٔ شاه صفی در جواب شارل اول انگلیس از آرشیو ملی لندن).
- پاافزار، افزار پا. کفش.
- پای افزار، پاافزار. آلت که بپا کنند. کفش.
- خشک افزار.
- دست افزار، اسباب دست. ابزار و آلات دست: حجام... دست افزار خواست. (کلیله و دمنه).
نیست بافنده کس بدست افزار
نه به ماکونورد و پاافشار.
شیخ آذری.
- دیگ افزار، بوی افزار. آنچه در دیگ طعام ریزند تا خوشبو گردد.
- دیگپایه افزار، افزار دیگپایه. افزاری که پایه ٔ دیگ است:
وان کوکب دیگپایه افزار
در دیگ فلک فشانده افزار.
نظامی.
- زین افزار، ساز و برگ جنگ. ابزار جنگ:
من رهی دارد زبانی همچو تیغ تیز تو
با عدوی خاندانت هیچ زین افزار نیست.
ناصرخسرو.
- کارافزار، کارابزار. ابزار و وسائل کار.
- کشت افزار، ابزار و آلات کشت. آنچه با آن کشت کنند.
- نوشت افزار، آلات و ابزار نوشتن. آنچه نوشتن با آن انجام گیرد مانند قلم و کاغذ و غیره.

افزار. [اِ] (ع مص) پوسیدن و کهنه گردانیدن حله را. || پاره کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

ستور

(سُ) [په.] (اِ.) چهارپا، حیوان بارکش.

فرهنگ عمید

ستور

سِتْر

مترادف و متضاد زبان فارسی

ستور

انعام، چارپا، حیوان، بارکش، دواب (اسب، قاطر، الاغ، یابو)،
(متضاد) دد، وحش

معادل ابجد

پا افزار ستور

958

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری