معنی پایافزار
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارسی، پاچپله، پایپوش، کفش، موزه، نعال، نعلین
دمپایی
پاچپله، پایافزار، کفش، نعلین
نعلین
پایافزار، کفش
پایپوش
ارسی، پاچپله، پایافزار، کفش، موزه
چارق
پاتابه، کفش، چارغ، پایافزار، پایپوش
موزه
پایافزار، پایپوش، کفش، چکمه، نمایشگاه آثار (تاریخی، هنریو)
پاپوش
پروندهسازی، پرونده، مزاحمت، گرفتاری، مخمصه، ارسی، پاچپله، پایافزار، کفش
کفش
ارسی، پاافزار، پاچپله، پایافزار، پایپوش، پوتین، چکمه، دمپایی، گیوه، ملکی، موزه، نعلین
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
کفش، پایافزار،
معادل ابجد
302