معنی پایینی و زیری

حل جدول

لغت نامه دهخدا

زیری

زیری. (حامص) پایین بودن. خلاف برتری: شمس دلالت کند بر زیری آتش. (التفهیم).
گر آیی بر این در، دلیری مکن
تمنای بالا و زیری مکن.
نظامی.
مبرا حکمش از زودی و دیری
منزه دانش از بالا و زیری.
نظامی.

زیری. (اِخ) دهی از دهستان ملایعقوب است که در بخش مرکزی شهرستان سراب و هیجده هزارگزی خاور این شهرستان واقع است و 379 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


پایینی

پایینی. (حامص) رجوع به پائینی شود.


علی زیری

علی زیری. [ع َ ی ِ زی] (اِخ) ابن یحیی بن تمیم بن معزبن بادیس بن منصوربن یوسف زیری. هفتمین از بنی زیری در تونس بود. وی در پانزدهم صفر سال 479 هَ. ق. در مهدیه متولد شد و در دهم ذی حجه ٔ سال 509 هَ. ق. به سلطنت رسید و در بیست ودوم ربیعالثانی سال 515 هَ. ق. درگذشت. (از معجم الانساب زامباور ص 109) (طبقات سلاطین اسلام ص 33). و رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 241 شود.


بنی زیری

بنی زیری. [ب َ] (اِخ) حکامی که از سال 362 تا 543 هَ. ق. در تونس حکومت کردند. اولین آنها یوسف بلکین بن زیری (362 هَ. ق.) و آخرینشان الحسن بن علی (515- 543 هَ. ق.) است. که بدست رجار پادشاه صقلیه و امرای موحدی برافتادند. (از طبقات السلاطین صص 33- 34).

بنی زیری. [ب َ] (اِخ) حکامی که از سال 403 تا 483 هَ. ق. در غرناطه ٔ اسپانیا حکومت کردند. اولین آنها زادبن زیری (403 هَ. ق.) است و آخرین آنها تمیم بن بلکین (483 هَ. ق.) است که بدست المرابطین منقرض گردیدند. (از طبقات السلاطین صص 20- 21).

مترادف و متضاد زبان فارسی

پایینی

تحتانی، زیرین، سفلی، فرودین،
(متضاد) بالایی، فوقانی

فارسی به عربی

فرهنگ عمید

سربه زیری

سرافکندگی،
شرمساری،

معادل ابجد

پایینی و زیری

316

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری