معنی پاینده

پاینده
معادل ابجد

پاینده در معادل ابجد

پاینده
  • 72
حل جدول

پاینده در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

پاینده در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بادوام، باقی، پایا، جاودانه، جاوید، دایم، مستدام، نگهبان،
    (متضاد) فانی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

پاینده در فرهنگ معین

  • (یَ دِ) (ص فا.) پایدار، جاوید.
لغت نامه دهخدا

پاینده در لغت نامه دهخدا

  • پاینده. [ی َ دَ / دِ] (نف) قَیّوم. (دهار). دائم. بادوام. مُدام. قائم. (دهار) (مهذب الاسماء). باقی. (مهذب الاسماء). جاوید. محکم. استوار. قیّم. قیّام. خالد. مخلّد. ثابت. جاودان. قدیم. ابدی. لایزال. لَم یزَل. پایا. مُستدام. مستمر. پایدار:
    تن و جان من پیش تو بنده باد
    همیشه روان تو پاینده باد.
    فردوسی.
    چنین گفت پس شاه [پرویز] را خانگی که چون تو که باشد بفرزانگی
    ز خورشید بر چرخ تابنده تر
    ز جان سخنگوی پاینده تر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

پاینده در فرهنگ عمید

  • پایدار،
    بادوام،
    کسی که چیزی را بپاید و مراقب آن باشد،
    [قدیمی] برقرار،
    [قدیمی] جاوید، ابدی، باقی،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

پاینده در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

پاینده در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

پاینده در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ پهلوی

پاینده در فرهنگ پهلوی

واژه پیشنهادی

پاینده در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید