معنی پایمال

پایمال
معادل ابجد

پایمال در معادل ابجد

پایمال
  • 84
حل جدول

پایمال در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

پایمال در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • پای‌خست، لگدکوب، لگدمال، تباه، تلف، خراب، کوفته، نابود، هدر
فرهنگ معین

پایمال در فرهنگ معین

  • لگدکوب شده، از بین رفته، زبون، پست. [خوانش: (ص مف.)]
لغت نامه دهخدا

پایمال در لغت نامه دهخدا

  • پایمال. (ن مف مرکب) لگدکوب. پی خسته. مَدعوس. پی سپر. خراب. (غیاث اللغات) نیست و نابود:
    سواران همی گشته بی توش و هال
    پیاده زپیلان شده پایمال.
    اسدی.
    چه کرده ام که مرا پایمال غم کردی
    چه اوفتاد که دست جفا برآوردی.
    خاقانی.
    || پائین پای. صف نعال:
    تارک گردونت اندر پایمال
    ابلق ایامت اندر پایگاه.
    انوری.
    - پایمال کردن، سپردن زیر پای. پاسپر کردن. پی سپر کردن. پی خسته کردن. لگدکوب کردن. له کردن در زیر پای. پامال کردن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

پایمال در فرهنگ عمید

فارسی به انگلیسی

پایمال در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

پایمال در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید