معنی پاچه ورمالیده

لغت نامه دهخدا

پاچه ورمالیده

پاچه ورمالیده. [چ َوَ دَ / دِ] (ن مف مرکب) در تداول عامیانه، سخت بی آزرم و خشن و بی ادب و بی محابا از نکوهش. ناتراشیده.


ورمالیده

ورمالیده. [وَ دَ / دِ] (ن مف مرکب) دامن و یا پاچه و آستین بالاکرده شده. || رسواشده و گریخته از شرم. (آنندراج از مجمع التماثیل).


پاچه

پاچه. [چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) (از: پا، رِجل + چه، ادات تصغیر) پای از زانو تا بسرپنجه. کُراع. پایچه. (مهذب الاسماء). || پای خرد:
زهر دارد در درون در پاچه مار
گرچه دارد از برون نقش و نگار.
شیخ بهائی (نان و حلوا چ سنگی ص 17)
|| قسمت سفلای پای گوسفند و گاو که از زانو شروع و بسر سُم ختم شود. ساق گوسفند و گاو و مانند آن. ساق: ساق البقر؛ پاچه ٔ گاو. (ریاض الادویه):
بسان پاچه ٔ گاوی که از موی
برون آرد ورا شاگرد رَوّاس.
سوزنی.
|| طعامی که از پاچه ٔ گوسفند سازند:
بامدادان چو ترید کدک و پاچه زنند
میبرند از پی آن کله و کیپا در کار.
بسحاق اطعمه.
روغنی کز پاچه گرد آورد پیر کله پز
کفچه کفچه بر ترید شیردان خواهم فشاند.
بسحاق اطعمه.
|| یکی از دو پای شلوار:
از پاچه ٔازار من امروز خلق را
بوی وزارت آید و هستم بزرگوار.
سوزنی.
چو نشناسند پا را زآستین هم
رموز پاچه ٔ تنبان چه دانند.
نظام قاری (دیوان البسه).
|| لبه ٔ تحتانی شلوار.
- پاچه ٔ کسی را گرفتن، گزیدن سگ و جز آن پاچه ٔ کسی را. بی مقدمه و آگاهی کسی را مورد عتاب یا آزار قرار دادن.
ترکیب ها:
- پاچه گیر. پاچه ورمالیده. دست پاچه. کوتاه پاچه. رجوع به این ترکیب ها شود.

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

پاچه ورمالیده

(صفت) حقه باز شارلاتان زرنگ، بسیار پررو: (در میان همهمه و جنجال کشتیهای بزرگ و کوچک. . . یکدسته کارگر دزد و پاچه ور مالیده همه جور نمونه نژاد حضرت آدم دیده میشد. ) (سایه روشن 89)


ورمالیده

دامن و یا پاچه و آستین بالا کرده شده، رسوا شده و گریخته از شرم


پاچه گزک

(اسم) پاچه خیزک.


پاچه

پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا

فرهنگ معین

پاچه ورمالیده

حقه باز، بی شرم. [خوانش: (~. وَ دِ) (ص مر.) (عا.)]

فرهنگ عمید

پاچه ورمالیده

کسی که پاچۀ شلوار خود را بالا زده باشد،
[عامیانه، مجاز] آدم زرنگ و حقه‌باز،

حل جدول

پاچه ورمالیده

کنایه از حقه باز

مثل فرد حقه باز و شارلاتان

گویش مازندرانی

پاچه

پا، بخش پایینی شلوار، پاچه ی شلوار

تعبیر خواب

پاچه

گر کسی به خواب دید پاچه گوسفند همی خورد، دلیل که چیزی یا نعمتی بدو رسد، به قدر آن که خورده است. اگر بیند پاچه گاو همی خورد، دلیل که در آن سال او را فراخی و نعمت است بر اندازه خوردن او. - محمد بن سیرین

خوردن پاچه در خواب، دلیل است بر خوردن مال یتیمان به مقدار آن چه خورده است، خاصه چون بیند که خام می خورد. - جابر مغربی

فارسی به عربی

پاچه

ساق، قدم

معادل ابجد

پاچه ورمالیده

307

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری