معنی پاپی شدن

فارسی به انگلیسی

پاپی‌ شدن‌

Bother, Gibe, Harass, Harassment, Pursue, Taunt, Torment, Worry

فرهنگ فارسی هوشیار

پاپی شدن

(مصدر) پاپی شدن در امری. اصرار ورزیدن، امریرا دنبال کردن تعقیب کردن، پاپی شدن کسی را. ایراد گرفتن بر او اذیت کردن وی ایذا.


پاپی

فرانسوی کرک های ریز در هم تافته پت


پاپی بودن

(مصدر) در امری اصرار ورزیدن امریرا تعقیب کردن کاری را دنبال کردن.

لغت نامه دهخدا

پاپی شدن

پاپی شدن. [پ َ / پ ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) پاپی شدن امری را؛ اصرار ورزیدن در آن. دنبال کردن آن.


پاپی

پاپی. (اِخ) نام یکی از طوایف ایل پیشکوه از قبائل کرد ایران تقریباً دارای 1000 خانوار که در سیزار و کوههای هشتادپهلو و قیرآب و شمال دزفول مسکن دارند.


پاپی بودن

پاپی بودن. [پ َ / پ ِ دَ] (مص مرکب) در امری اصرار ورزیدن. تعقیب آن کردن.

فرهنگ عمید

پاپی

در پی، پیرو،
* پاپی بودن: (مصدر لازم) [مجاز] = * پاپی شدن
* پاپی شدن: (مصدر لازم) [مجاز]
در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن،
در امری اصرار ورزیدن،

حل جدول

پاپی شدن

کنایه از اصرار ورزیدن


پاپی شدن ، پیله کردن

کنایه از اصرار ورزیدن


پاپی شدن، پیله کردن

کنایه از اصرار ورزیدن

فارسی به عربی

پاپی شدن

کلب الصید


پاپی

مصر

مترادف و متضاد زبان فارسی

پاپی

متعرض، پافشاری، اصرار

گویش مازندرانی

پاپی


پاپی بین

پیگیری کردن، ایجاد مزاحمت کردن

معادل ابجد

پاپی شدن

369

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری