معنی پاپوش چرمی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پاپوش. (نف مرکب، اِ مرکب) کفش. پای افزار. پاافزار. پوزار. پااوزار. نعل. حِذاء:
به اقتضای زمان کار خویشتن بگذار
که سعی بیهده پاپوش میدرد، «مثل است ».
سلیم.
- پاپوش برای شیطان دوختن، سخت گربز بودن.
- پاپوش برای کسی دوختن، او را بزحمت و رنج و تعب وزیان و خسارتی دچار کردن. به حیله او را گناهکار یامدیون کردن.
چرمی
چرمی. [چ َ] (ص نسبی) منسوب به چرم. (ناظم الاطباء).آنچه از چرم سازند. چرمین. چرمینه. از چرم. جنس ساخته شده از چرم. رجوع به چرم و چرمین و چرمینه شود.
چرمی. [چ َ] (اِخ) دهی از دهستان وردیمه سورتیجی، بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری که در 23هزارگزی شمال کیاسر واقع است. کوهستانی، معتدل و مرطوب است و 50 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه ٔ ارم، محصولش برنج، غلات و ارزن، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن شال و کرباس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
چرمی. [چ َ] (اِخ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قلعه جات چناران زعفرانلوی خراسان است که ده خانوار سکنه دارد و زراعتش از آب قنات مشروب میشود». (از مرآت البلدان ج 4 ص 222). دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 59هزارگزی شمال مشهد واقع است. جلگه و معتدل است و 30 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات بنشن، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
پروندهسازی، پرونده، مزاحمت، گرفتاری، مخمصه، ارسی، پاچپله، پایافزار، کفش
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) کفش پا افزار (مطلقا) . -2 (خصوصا) کفش راحتی مخمل مزین به یراقهای طلا و دانه های الماس بدلی که یک قرن پیش زنان ایرانی در داخل منزل آنرا بپامیکردند، عایق و مانع و سدی که در راه پیشرفت یا زندگانی مردم ایجاد کنند.
پاپوش دوختن
(مصدر) پاپوش دوختن برای کسی. توطئه کردن ضد وی.
فرهنگ معین
کفش، پای افزار، مجازاً گرفتاری، دردِسر، درست کردن برای کسی کنایه از: برای کسی ایجاد دردسر کردن، دوختن برای کسی کنایه از: توطئه کردن برای کسی. [خوانش: (اِمر.)]
معادل ابجد
564