معنی پالس

لغت نامه دهخدا

پالس

پالس. [ل ُ] (اِخ) کرسی ناحیه ٔ جنوب غربی اسپانیا، از ایالت مرسیه بساحل بحرالروم.

پالس. [ل ِ] (اِخ) در اساطیر رومی الهه ٔ گله ها و شبانان.


پالس دلافرنترا

پالس دلافرنترا. [ل ُ دُ رُ ت ِ] (اِخ) قصبه ای از اسپانیااز ایالت هوئلوا دارای 1600 تن سکنه. و آنرا بروزگار گذشته بندری بود که امروز از شن پوشیده شده است و از آنجا کریستف کلمب برای کشف امریکا سوار کشتی شد.

حل جدول

پالس

واحد مکالمه تلفنی

ضربان الکتریکى


پالس الکتریکی

سیگنال


ضربان و پالس

تکانه


ضربان فیزیکى و پالس

تکانه


ضربان و پالس فیزیکى

تکانه

فرهنگ معین

پالس

تکان، ضربان، نبض، تلفن مدت زمان معینی برای مکالمات تلفنی درون شهری. [خوانش: [انگ.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

لایت پالس

انگلیسی تپ شید

انگلیسی به فارسی

pulse spacing ; pulse interval

فاصله گذاری پالس، فاصله زمانی پالس فاصله بین زمانهای پالس متناظر دو پالس متوالی.


pulse spike amplitude

دامنه جهش پالس بیشترین مقدار دامنه پالس، پالس جهش.


clock pulse

پالس ساعت، پالس هماهنگی.

برق و الکترونیک

Pulse Spike Amplitude

دامنه جهش پالس، بیشترین مقدار دامنه پالس، پالس جهش

معادل ابجد

پالس

93

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری