معنی پارسا
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
پاک دامن، زاهد، ایرانی، عارف، دانشمند. [خوانش: (ص.)]
فرهنگ عمید
کسی که از گناه بپرهیزد و به طاعت و عبادت روز بگذراند، پرهیزکار، پاکدامن، زاهد: خوبان پارسیگو بخشندگان عمرند / ساقی بده بشارت پیران پارسا را (حافظ: ۲۶)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
باتقوا، پاکدامن، پرهیزکار، پرهیزگار، خداترس، دیندار، زاهد، صالح، عفیف، مومن، متدین، متشرع، متقی، متورع، معصوم، وارسته، عارف، پارسی،
(متضاد) ناپارسا
فارسی به انگلیسی
Ascetic, Chaste, Devout, God-Fearing, Godly, Immaculate, Just, Pandit, Pious, Prayerful, Religious, Righteous, Spiritual, Straight-Arrow, Virtuous
فارسی به عربی
تقی
نام های ایرانی
پسرانه، پاکدامن، زاهد، پرهیزکار، مؤمن
گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی شهریاری در هزار جریب بهشهر
فرهنگ فارسی هوشیار
پرهیزگار و دور از معاسی
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
264