معنی ویر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
ویل، وای، ناله، فریاد،
حافظه: بپرسید نامش ز فرخهجیر / بگفتا که نامش ندارم ز ویر (فردوسی: ۲/۱۶۱)،
فهم، ادراک، هوش: یکی تیزویریست و بسیاردان / کز او نیست احوال گیتی نهان (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۸)،
بهره: نه گهواره دیدم نه پستان نه شیر / نه از هیچ خوشی مرا بود ویر (فردوسی: ۱/۲۲۹ حاشیه)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
فریاد، ناله، ادراک، استنباط، درک، فهم، هوش، بهخاطرسپاری، حافظه، یادگیری، میل، ویار، هوس
فارسی به انگلیسی
Fad, Fancy, Fit, Humor, Impulse, Impulsion, Memory, Mood, Remembrance, Senses, Understanding, Whim, Whimsicality, Yen
سخن بزرگان
زندگی از سه بخش تشکیل شده است: آنچه بوده، آنچه هست و آنچه خواهد بود. بیایید تا از گذشته برای حال استفاده کنیم و از حال، چنان بهره بریم که زندگی آینده مان بهتر شود.
زندگی از سه جزء تشکیل شده است: آنچه بوده، آنچه هست و آنچه خواهد بود. بیایید تا از گذشته برای حال استفاده کنیم و در حال، چنان زندگی کنیم که زندگی آینده بهتر باشد. شکل دادن به زندگی وظیفه خودمان است؛ هر طور که آن را بسازیم، این بازسازی مایه زیبایی و یا مایه شرمساری ما می شود.
زندگی چیست؟ یک آبریز کثیف، یک قتلگاه جانگداز، یک تیمارستان بزرگ که تاکنون تحت هیچ قانون منظمی اداره نشده است.
گویش مازندرانی
فرهنگ عوامانه
رغبت مفرط و موقتی است.
معادل ابجد
216