معنی ولخرجی کردن

فارسی به انگلیسی

ولخرجی‌ کردن‌

Misspend, Splurge, Squander, Waste

فارسی به عربی

ولخرجی کردن

انغماس، مسرف


ولخرجی

بذر، مسرف

مترادف و متضاد زبان فارسی

ولخرجی

اتلاف، اسراف، تبذیر، تفریط، گشاده‌بازی،
(متضاد) خست


کردن

اجرا کردن، انجام‌دادن، عمل کردن، ساختن، ادا کردن، به‌جای‌آوردن، گزاردن، آرمیدن، جماع کردن، مجامعت کردن

فرهنگ عمید

ولخرجی

ولخرج بودن و پول خود را بیهوده خرج کردن،


کردن

انجام دادن، عمل کردن،
داخل کردن، ریختن: همی خون دام و دد و مرد و زن / بگیرد کند در یکی آبزن (فردوسی: ۱/۷۷)،
وارد کردن، بردن،
تکرار کردن سخنی: بی‌دلی در همه احوال خدا با او بود / او نمی دیدش و از دور خدایا می‌کرد (حافظ۲: ۲۷۲)،
تبدیل کردن به چیز دیگر: پولهایش را دلار کرد،
مخلوط کردن، داخل کردن، آمیختن،
سپری کردن، گذراندن، رساندن زمانی به زمان دیگر: شب را همین جا صبح کردم،
پیدا کردن وضع یا حالتی خاص،
مبتلا شدن به بیماری،
برای ساختن فعل لازم، فعل متعدی و عبارت فعلی به کار می‌رود (در ترکیب با کلمۀ دیگر): لطف کردن، گریه کردن، کپی کردن،
١١. ساختن، برپا کردن یک بنا،
۱۲. [قدیمی] نوشتن، تٲلیف کردن: نامه‌ای کن به خط و طاعت خویش / علم عنوانْش نُقَطها تکبیر (ناصرخسرو۱: ۲۵۶)،
۱۳. [قدیمی] ساختن، درست کردن،
۱۴. [قدیمی] آفریدن، خلق کردن: شربت نوش آفرید از مگس نحل / نخل تناور کند ز دانهٴ خرما (سعدی۲: ۳۰۳)،
۱۵. [قدیمی] گزاردن، به‌جا آوردن،
۱۶. [قدیمی] مصرف کردن، خرج کردن،
۱۷. [قدیمی] منصوب کردن، قرار دادن،

فارسی به ترکی

ولخرجی کردن‬

çarçur etmek, israf etmek

فرهنگ فارسی هوشیار

اسراف کردن

(مصدر) تبذیر کردن زیاده روی کردن، ولخرجی کردن.


تبذیر کردن

ولخرجی کردن، اسراف کردن، گزاف خرج کردن


نفله کردن

(مصدر) ولخرجی کردن، از بین بردن و کشتن شخصی بر اثر بی مبالاتی و امساک در خرج و افراط و تفریط، تلف کردن.


کردن

ترتیب دادن، درست کردن

لغت نامه دهخدا

تبذیر کردن

تبذیر کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) ولخرجی کردن. اسراف کردن. باددستی کردن. گزاف خرجی کردن. رجوع به تبذیر و تبذر و اسراف شود.

معادل ابجد

ولخرجی کردن

1123

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری