معنی وصی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(وَ یّ) [ع.] (ص.) کسی که وصیت کننده او را مأمور اجرای وصیت خود کند.
فرهنگ عمید
(فقه، حقوق) کسی که وصیتکننده او را برای اجرای وصیت خود تعیین میکند،
جانشین،
در تشیّع، امام علی که جانشین پیامبر اسلام است،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سرپرست، قیم، کفیل، وکیل، ولی، سفارشگر، ناصح
فارسی به انگلیسی
Executor
فارسی به عربی
ادر، منفذ
فرهنگ فارسی هوشیار
وصی در فارسی پتیمار جایستا اندرز بد خواستکرد (صفت) اندرز دهنده، کسی که وصیت کند سفارش کننده، کسی که بوی وصیت شده سفارش شده. -4 کسی که موافق سفارش و وصیت کسی پس از مرگ وی در امور و اموال وی دخالت و تصرف کند، لقب شیث بن آدم ع، لقب علی علیه السلام بن ابی طالب (که وصی رسول الله صلی الله علیه و آله است) : از جانب حق در زمان حضرت نبی و وصی و زهرا وسبطین علیهم الصلوه والسلام هرپنج بوعده گاه عزم مباهله بیرون فرمودند. . . ))
فرهنگ فارسی آزاد
وَصِیّ، ولیّ و سرپرست امور شخص نابالغ، وصیّت شده، شخصی که مأمور حفظ و تصرف اموال مشخص متوفی و اطفال اوست، شخصی که برابر وصیّت، مأمور امور معین شده می گردد، وکیل، نماینده با اختیار، شخص مورد سفارش و اطمینان متوفی (جمع:اَوصِیاء)،
معادل ابجد
106