معنی وسواس
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(وَ) [ع.] (اِ.) اندیشه بد، القاء شیطانی. فکر یا عمل تردیدآمیز.
فرهنگ عمید
(روانشناسی) تردیدی آزاردهنده در مورد بعضی امور، بهویژه پاکیزگی،
(اسم مصدر) [مجاز] دقّت بسیار در جزئیات،
دودلی، تردید،
[قدیمی] اندیشۀ بد،
حل جدول
تردید، دودلی، اندیشه بد
چیز وسوسه گر، وسوسه کننده، کلامی که در باطن انسان می گذرد از درون خود انسان بجوشد یا شیطان و یا از کس دیگری- که از بیرون عامل آن شود وسواس گویند. وسواس در اصل صدای آهسته است که از به هم خوردن زینت آلاتبر می خیزد و به هر صدای آهسته ای هم گفته می شود. معنای دیگر آن افکار بد نامطلوب و مضری است که به ذهن انسان خطور می کند. یا با صدای آهسته به سوی چیزی دعوت کردن و مخفیانه در قلب کسی نفوذ نمودن هم وسوسه نام دارد. کلمه و ماده ی وسواس در قرآن 4 بار استعمال شده است
مترادف و متضاد زبان فارسی
تردید، دودل، دودلی، شبهه، شک، قلق، مالیخولیا، وسوسه، هاجس
فارسی به انگلیسی
Compulsiveness, Fastidiousness, Fixation, Mania, Obsession, Perfectionism
فارسی به عربی
خیال، دوده، نزوه، هوس
عربی به فارسی
مالیخولیا , حالت افسردگی , سودا , مراق , اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلا متی خود
فرهنگ فارسی هوشیار
اهریمن در نپی آمده من شرالوسواس الخناس دیوکامگی (دیو کامکی: شیطیان صفتی)، دو دلی بد گمانی (اسم) تردید وشکیکه در ضمیرانسان پدید آید دو دلی: ((وسواس بر طبیعتش غالب بود. ))، شک و شبهه در عبادات و احکام مذهبی خصوصا در طهارت ونجاست، آنچه شیطان در دل انسان افکند و او را بکار بد بر انگیزد.
فرهنگ فارسی آزاد
وَسواس، به وَساوِس مراجعه شود،
معادل ابجد
133