معنی ورید

ورید
معادل ابجد

ورید در معادل ابجد

ورید
  • 220
حل جدول

ورید در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ورید در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • سیاهرگ، عرق،

    (متضاد) سرخرگ، شریان
فرهنگ معین

ورید در فرهنگ معین

  • (وَ) [ع.] (اِ.) رگ، رگ گردن.
لغت نامه دهخدا

ورید در لغت نامه دهخدا

  • ورید. [وَ] (ع اِ) آن رگ از بدن انسان و دیگر حیوانات که جهنده نباشد. (ناظم الاطباء). || رگ گردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، اَورِدَه، ورود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وُرُد. (اقرب الموارد). هر رگ که از جگر رسته است. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). رگ گردن و به آن حبل الورید نیز گویند. (المنجد) (ناظم الاطباء).
    - رجل منتفخ الورید، غضوب. (المنجد). خشمگین.
    || در نزد اطباء هر رگی که در آن جهندگی و حرکت نباشد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ورید در فرهنگ عمید

  • رگی که خون را به قلب برمی‌گرداند، سیاهرگ، رگ گردن، رگ‌های نمایان بدن،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ورید در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلمات بیگانه به فارسی

ورید در کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به انگلیسی

ورید در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

ورید در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

ورید در فرهنگ فارسی هوشیار

  • سیاهرگ (اسم) رگ تاجهنده. توضیح رگی که خون رابقلب برمیگرداند وریدها دارای خون تیره هستند باستثنای ورید ریوی که حاوی خون روشن میباشد سیاهرگ مقابل شریان جمع: اورده. یا حبل ورید. (حبل الورید) رگ گردن. یا ورید اجوف اسفل. بزرگ سیاهرگ زیرین. یا ورید اجوف اعلی. بزرگ سیاهرگ زیرین. یا ورید اکحل. ورید میانی دست. یا ورید باب. سیاهرگی که خون روده های باریک و کلفت و لوز المعده وطحال و معده را جمع کرده و بکبد میرساند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

ورید در فرهنگ فارسی آزاد

  • وَرِید، سیاهرگ، رگ گردن (ایضاً مشهور به حّبلُ الوَرِید)، هر یک از رگ های سطحی و نمایان بدن، هر رگی که خون به قلب می برد، (جمع: اَورِدَه، وُرُود، وُرُد)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

ورید در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید