معنی ورگوشی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) گوشوری که بگردن رسد: شنف ورگوشی (السامی) .
لغت نامه دهخدا
ورگوشی. [وَ] (اِ مرکب) ورگوش. گوشواره ٔ درازی راگویند که تا به دوش برسد. (برهان) (ناظم الاطباء). || لبه ٔ گوش و نرمه ٔ گوش. (ناظم الاطباء).
تشنف
تشنف. [ت َ ش َن ْ ن ُ] (ع مص) با برگوشی شدن. (تاج المصادر بیهقی). ورگوشی در گوش کردن. (زوزنی). با ورگوش شدن. (دهار). گوشواره نهادن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تشنیف
تشنیف. [ت َ] (ع مص) گوشواره در گوش کسی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ورگوشی در گوش کسی کردن. (زوزنی). گوشواره نهادن زن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آرایش کردن کلام را. (از اقرب الموارد).
شنف
شنف. [ش َ] (ع اِ) گوشواره ٔ بالایین یاآویزه ٔ بالای گوش یا معلاق برین و آن خلاف قرط است که در نرمه ٔ گوش باشد. ج، شنوف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گوشواره ای که بالای گوش آویزند. و آنچه زیرگوش آویزند قرطه است. (فرهنگ جهانگیری). ورگوشی. (زوزنی). و آن گوشواره یا آویزی است که بر بالای گوش کنند، خلاف قرط که بر نرمه ٔ گوش آویزند. آنچه از بالا یانرمه ٔ گوش آویزند زینت را. ج، شنوف، اشناف. (از یادداشت مؤلف). حلقه ٔ گوش از طرف بالا. ورگوش بالاطرف.
- شنف الدیک، گیاهی است. (از اقرب الموارد).
حل جدول
معادل ابجد
542