معنی ورودی خانه
حل جدول
لغت نامه دهخدا
ورودی. [وُ] (ص نسبی) منسوب به ورود.
- در ورودی، دری که از آن به جایی وارد میشوند. در برابر در خروجی.
|| آنچه مربوط به ورود و دخول کسان در جایی باشد.
- امتحانات ورودی، کنکور.
خانه خانه
خانه خانه. [ن َ / ن ِ / ن َ / ن ِ] (ص مرکب، ق مرکب) تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء). || بسیاربسیار. (آنندراج):
ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت
ز خنده خانه خانه قند میریخت.
نظامی.
با مظهری امروز بویرانه ٔ خویش
بودیم بفکر دل دیوانه ٔ خویش
ابر کرمی موج زد و پر کردیم
از مدح تو خانه خانه کاشانه ٔ خویش
حیاتی گیلانی (از آنندراج).
|| حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: «صفحه ٔ شطرنج و نرد خانه خانه است »، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل. || خانه بخانه:
شهرشهر و خانه خانه قصد کرد
نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد.
مولوی.
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(~.) [ع - فا.] (ص نسب.) منسوب به ورود، آن چه مخصوص و مربوط به ورود و دخول کسان در جایی باشد: در ورودی، امتحانات ورودی.
فرهنگ واژههای فارسی سره
درآیگاه
مترادف و متضاد زبان فارسی
در، دروازه، مدخل،
(متضاد) خروجی
فارسی به ایتالیایی
ingresso
واژه پیشنهادی
مدخل
فارسی به عربی
میناء
فارسی به آلمانی
Portwein (m)
معادل ابجد
882