معنی ورنداز
لغت نامه دهخدا
ورنداز. [وَ رَ] (اِ مرکب) نقشه و مسوده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || اندازه و اندازه گرفتن جامه را. (ناظم الاطباء). اندازه (جامه و غیره). (فرهنگ فارسی معین).
نقشه
نقشه. [ن َ ش َ / ش ِ] (اِ) صفحه ٔ کاغذی که در روی آن شکل و صورت چیزی را رسم کرده می نمایانند و خاکا و خاکه و کالو و ورنداز و کالوب و کارنامه و گرنامه و نمونه نیز گویند. (ناظم الاطباء). طرحی که مهندس یا طراحی از چیزی تهیه و بر صفحه ٔ کاغذ رسم کند تا سازندگان و کارگران به دلالت و مطابق آن، شی ٔ مطلوب را بسازند: نقشه ٔ اتومبیل، نقشه ٔ راه، نقشه ٔ ساختمان، نقشه ٔ قالی. || خریطه. (یادداشت مؤلف). طرح و تصویری که به مقیاسی بسیار کوچکتر از محله یا راه یا شهر یا مملکت یا قاره یا کره ٔ زمین بر کاغذ رسم کنند تا به دلالت آن موقعیت طبیعی و اقتصادی و سیاسی و دیگر مشخصات آن سرزمین را به دیگران بشناسانند: نقشه ٔ جهان، نقشه ٔ اروپا، نقشه ٔ ایران، نقشه ٔ راهها و غیره. || طرحی که برای انجام کاری ریزند. دستورالعمل. طرح. برنامه: نقشه ٔ جنگ.
گویش مازندرانی
برانداز، برانداز کردن
فرهنگ معین
اندازه (جامه و غیره...)، نقشه، مسوده. [خوانش: (وَ رَ) (اِ.)]
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) اندازه (جامه و غیره)، نقشه مسوده.
معادل ابجد
268