معنی وراق

وراق
معادل ابجد

وراق در معادل ابجد

وراق
  • 307
حل جدول

وراق در حل جدول

فرهنگ معین

وراق در فرهنگ معین

  • کاغذفروش، نویسنده. [خوانش: (وَ رّ) [ع.] (ص.)]
لغت نامه دهخدا

وراق در لغت نامه دهخدا

  • وراق. [وَ] (ع اِ) گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || سبزی زمین از گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
  • وراق. [وِ] (ع اِ) هنگام برگ برآوردن درخت. (ناظم الاطباء). هنگام برگ بیرون آوردن درخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). || ج ِ وَرِق. (ناظم الاطباء). || ج ِ وَرَق. (المنجد) (ناظم الاطباء). || ج ِ ورق [به حرکات سه گانه ٔ واو]. (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ورق شود. توضیح بیشتر ...
  • وراق. [وَ قِن ْ] (ع اِ) وراقی. ج ِورقاء. (منتهی الارب). رجوع به ورقاء و وراقی شود. توضیح بیشتر ...
  • وراق. [وَرْ را] (ع ص) مرد بسیار درم و دینار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). بسیاردرم. (مهذب الاسماء). || کاغذبرنده ٔ ورق ساز. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). صاحب ورق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کاغذفروش. (فرهنگ فارسی معین). || صحاف. (یادداشت مؤلف). || نویسنده وکاتب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کراسه نویس. (مهذب الاسماء):
    مرا بر عاشقان داده یکی منشور سالاری
    که طومارش گل زرد است و مژگانست ورّاقش. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

وراق در فرهنگ عمید

  • کسی که کتاب را صحافی می‌کرد،
گویش مازندرانی

وراق در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

وراق در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

وراق در فرهنگ فارسی آزاد

  • وَرّاق، کاغذ فروش، کاغذساز، کتابفروش، کاتب، نسخه بردار، ایضاً: دولتمند،. توضیح بیشتر ...
  • وَراق، سبزی زمین از سبزه و گیاه،
  • وِراق، هنگام برگ آوردن و سبز شدن درخت،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید