معنی وراثت

وراثت
معادل ابجد

وراثت در معادل ابجد

وراثت
  • 1107
حل جدول

وراثت در حل جدول

فرهنگ معین

وراثت در فرهنگ معین

  • (وَ ثَ) [ع. وراثه] (مص م.) ارث بردن.
لغت نامه دهخدا

وراثت در لغت نامه دهخدا

  • وراثت. [وِ ث َ] (از ع، اِمص) میراث گرفتن. وراثه. ارث بردن. مرده ریگ یافتن. (فرهنگ فارسی معین). || (اِمص) ارث بردگی. (ناظم الاطباء). ارث بری. (فرهنگ فارسی معین). || انتقال حقوق مکتسبه وصفات مشخص شده در خون یک فرد به اعقاب. (فرهنگ فارسی معین): امیر نصر عزت و نکبت را از پدر بزرگوار به وراثت دریافت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). از احوال خویش و رسیدن نوبت ملک بدو و وارثت خانه ٔ قدیم. آگاهی داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). || (اصطلاح صوفیه) علم وراثت علمی است که تا اول بر مقتضای عالم دراست (علمی است که اول تا آن را نخوانند و ندانند عمل کردن نتوانند) عمل نکنند آن را ندانند و نیابند و این معنی مستفاد است از این حدیث که من عمل بما علم ورثه اﷲ علم ما لم یعلم. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

وراثت در فرهنگ عمید

  • میراث بردن،
    (اسم) (زیست‌شناسی) منتقل شدن صفات والدین به فرزند از طریق ژن،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

وراثت در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

وراثت در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

وراثت در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

وراثت در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

وراثت در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید