معنی ورا

ورا
معادل ابجد

ورا در معادل ابجد

ورا
  • 207
حل جدول

ورا در حل جدول

  • سوی دیگر، پشت سر
مترادف و متضاد زبان فارسی

ورا در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • پس، پشت، خلف، عقب، آنسو، بالا، فرا
لغت نامه دهخدا

ورا در لغت نامه دهخدا

  • ورا. [وَ] (از ع، حرف اضافه، ق) وراء. پس. عقب. بعد. (ناظم الاطباء). در پس. در عقب. پشت. خلف. جز. بجز. غیر. بغیر. مگر. سوا. (ناظم الاطباء). رجوع به وراء شود:
    ورای هر چه در گیتی اساسی است
    برون از هر چه در فکرت قیاسی است.
    نظامی.
    ورای همه بوده ای بود او
    همه رشته ای گوهرآمود او.
    نظامی.
    ای قناعت توانگرم گردان
    که ورای تو هیچ نعمت نیست.
    سعدی.
    || پسین. || آن طرف. (ناظم الاطباء). خارج از. بیرون از:
    کسی ز چون و چرا دم نمی تواند زد
    که نقش بند حوادث ورای چون و چراست. توضیح بیشتر ...
  • ورا. [وَ / وِ / وُ] (ضمیر + حرف اضافه) مخفف او را. (برهان) (ناظم الاطباء). «ورا بین که با ماچه ها میکند. » یعنی او را بین. (برهان):
    میغ ماننده ٔ پنبه ست و ورا باد نداف
    هست سدکیس، درونه که بدو پنبه زنند.
    بوالمؤید.
    به ناز باز همی پرورد ورا دهقان
    چو شد رسیده نیابد ز تیغ تیز گریغ.
    شهید.
    دلی کو پر از زوغ هجران بود
    ورا وصل معشوق درمان بود.
    بوشکور.
    نداند مشعبد ورا بند چون
    نداند مهندس ورا درد چند.
    منجیک (از صحاح الفرس). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ورا در فرهنگ عمید

  • سوا، جز،

    [قدیمی] عقب، پس، پشت،
  • او را، وی ‌را،
فارسی به انگلیسی

ورا در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

ورا در فارسی به ترکی

گویش مازندرانی

ورا در گویش مازندرانی

  • سوراخ پای تنور، سازگار، مطابق، برازنده، کافی
  • بران – برنده – تیز
  • هرس کردن و تراشیدن گیاهان هرز مثل بوته ی تمشک، اقطی و غیره. توضیح بیشتر ...
  • درو
فرهنگ فارسی هوشیار

ورا در فرهنگ فارسی هوشیار

  • مخفف اورا، یعنی او را بین
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید