معنی والد

والد
معادل ابجد

والد در معادل ابجد

والد
  • 41
حل جدول

والد در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

والد در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اب، ابوی، بابا، پدر،

    (متضاد) مادر، والده
فرهنگ معین

والد در فرهنگ معین

  • (ل) [ع.] (اِفا.) پدر، اب.
لغت نامه دهخدا

والد در لغت نامه دهخدا

  • والد. [ل ِ] (ع ص، اِ) پدر. (فرهنگ نظام) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (المنجد). بابا. اب. باب:
    آن خاک هست والد و گل باشدش ولد
    بس رشد والدی که لطیفش ولد بود.
    منوچهری.
    فرزند استادم خواجه بونصر ادام اﷲ سلامته و رحم والده. (تاریخ بیهقی ص 289). برنای به کارآمده و نیکوخط و در دبیری پیاده گونه و به جوانی روز گذشته شد رحمهاﷲ علی الوالد والولد. (تاریخ بیهقی ص 274).
    مهر توبر صادر و وارد به احسان و کرم
    هست افزون زآنکه باشد مهر والد بر ولید. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

والد در فرهنگ عمید

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

والد در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

والد در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

والد در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

والد در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

والد در فرهنگ فارسی آزاد

  • والِد، پدر (جمع: والِدُون) شاهٌ والِد: گوسفند باردار (حامله)،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه