معنی وافر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(فِ) [ع.] (اِفا.) فراوان، زیاد.
فرهنگ عمید
فراوان، بسیار، افزون،
(اسم) (ادبی) در عروض، بحری که از تکرار سه یا چهار بار مفاعلتن حاصل میشود،
حل جدول
فراوان
مترادف و متضاد زبان فارسی
بسیار، بیحد، خیلی، زیاد، عدیده، فراوان، کثیر، متعدد،
(متضاد) کم، نادر
فارسی به انگلیسی
Affluent, Abundant, Ample, Bounteous, Bumper, Copious, Fat, Flush, Generous, Generously, Liberal, Long, Opulent, Plenteous, Plentiful, Profuse, Superabundant
فارسی به عربی
تحرری، غنی، فاخر، مسرف، وفیر، أَثِیث
فرهنگ فارسی هوشیار
بسیار، فراوان، افزون
فرهنگ فارسی آزاد
وافِر، وسیع و کثیر، فراوان،
معادل ابجد
287