معنی واستدن

لغت نامه دهخدا

واستدن

واستدن. [س ِ ت َ دَ] (مص مرکب) پس گرفتن. بازپس گرفتن. واستاندن:
صوفیان واستدند ازگرو می همه رخت
دلق ما بود که در خانه ٔ خمار بماند.
حافظ.


پس استاندن

پس استاندن. [پ َ اِ دَ] (مص مرکب) بازپس گرفتن. واستدن.


پس استدن

پس استدن. [پ َ اِ ت َ دَ] (مص مرکب) مخفف پس استادن. واستدن.

فرهنگ معین

واستدن

(س تُ دَ) (مص م.) باز گرفتن.


پس گرفتن

(~گِ رِ تَ) (مص م.) چیز داده را گرفتن، بازگرفتن، واستدن، متاع فروخته شده را از مشتری بازگرفتن و رد بهای آن.

فرهنگ عمید

واستدن

واستاندن، بازستاندن، بازگرفتن، واپس گرفتن،

حل جدول

واستدن

استرداد،بازپس گرفتن


پس گرفتن

واستدن

مترادف و متضاد زبان فارسی

واستدن

استرداد، بازگیری،
(متضاد) دادن


ستاندن

ستدن، گرفتن، بازگرفتن، واستدن


استرداد

بازستانی، پس‌دهی، تحویل‌دهی، تسلیم، رد، عودت، واپس، واستانی، بازگرفتن، فرازگرفتن، واستدن

فرهنگ فارسی هوشیار

واستدن

(مصدر) پس گرفتن واستاندن: ((صوفیان واستدنداز گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه خمار بماند. )) (حافظ)


پس استاندن

(مصدر) باز پس گرفتن واستدن پس استدن.


پس استدن

(مصدر) باز پس گرفتن واستدن پس استدن.


واستاندن

(مصدر) واستدن پس گرفتن باز پس گرفتن: ((بده یک بوسه تا ده واستانی ازین به چون بود بازارگانی ک) (نظامی)

معادل ابجد

واستدن

521

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری