معنی وازدن

لغت نامه دهخدا

وازدن

وازدن. [زَ دَ] (مص مرکب) رد کردن. مردود شمردن. رد کردن چیز معیوب. (یادداشت مؤلف). کنار گذاردن. انتخاب نکردن. نپسندیدن و انتخاب نکردن کالا:
توان خرید به صدجان ز یار نیم نگاه
متاع ناز در این چند روزه وازده است.
(ازآنندراج).
|| پوشیده و پنهان کردن. || زدن. پنبه زدن و حلاجی کردن. (ناظم الاطباء).


سر وازدن

سر وازدن. [س َ زَ دَ] (مص مرکب) اعراض کردن. (آنندراج) (غیاث). سر باززدن:
عاقلانی که ز زنجیر تو سر وازده اند
غافلانند که بر دولت خود پا زده اند.
صائب (از آنندراج).


عنان وازدن

عنان وازدن. [ع ِ زَ دَ] (مص مرکب) برگشتن و اعراض نمودن. عنان تافتن. (از آنندراج):
عرفی به کجا می روی این راه کدام است
بشتاب عنان وازن از راه خطیرم.
عرفی (از آنندراج).

فارسی به انگلیسی

وازدن‌

Bounce, Cancel, Refuse, Repel, Repulse

حل جدول

وازدن

ردکردن.


ردکردن.

وازدن


پس زدن

وازدن

فرهنگ عوامانه

وازدن

ردکردن است.

فرهنگ معین

وازدن

پس زدن، رد کردن، جداکردن و کنار گذاشتن جنس نامرغوب. [خوانش: (زَ دَ) (مص م.)]

فرهنگ عمید

وازدن

پس‌ زدن، رد کردن،

فرهنگ فارسی هوشیار

وازدن

رد کردن، انتخاب نکردن


حساب بردن

‎ ترسیدن، وازدن


انکار کردن

وازدن افراچ گفتن امتناع کردن وازدن ناخستو شدن.


وازنش

(اسم) عمل وازدن دفع پس زدن.

انگلیسی به فارسی

rejcet

وازدن

مترادف و متضاد زبان فارسی

دفع

اخراج، پس‌زدن، پیش‌گیری، جلوگیری، دور کردن، راندن، رد، رفع، مدافعه، ممانعت، وازدن،
(متضاد) جذب

معادل ابجد

وازدن

68

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری