معنی وارد شدن شب
حل جدول
لغت نامه دهخدا
وارد شدن. [رِ ش ُ دَ] (مص مرکب) رسیدن. (ناظم الاطباء). واصل شدن. اندرآمدن. درآمدن. ورود کردن. فروشدن. داخل گشتن. (از یادداشتهای مؤلف). داخل شدن. || مطلع شدن. || فرود آمدن. وارد آمدن ضربه و جز آن.
شب شدن
شب شدن. [ش َ ش ُ دَ] (مص مرکب) فرارسیدن شب. (فرهنگ فارسی معین). || کنایه از آخر شدن ایام جوانی است. (بهار عجم):
شب شد دگر که تنگ غمت را ببر کشم
چون مرغ پرشکسته سری زیر پر کشم.
قدری شیرازی.
فرهنگ معین
رسیدن، (عا.) ماهر شدن، اُستاد شدن. [خوانش: (~. شُ دَ) [ع - فا.] (مص ل.)]
فارسی به ایتالیایی
entrare
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) فرا رسیدن شب.
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Kahn (m), Kanalboot (n), Lastkahn (m), Leichter (m)
واژه پیشنهادی
مدخل
معادل ابجد
867