معنی هیچ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(ق.) اصلاً، ابداً، (ص.) نیست، نابود، پوچ، بی اعتبار، آیا، هیچ می دانی ¿. [خوانش: (هَ یَ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
ناچیز، اندک،
بیهوده،
[قدیمی] معدوم،
[قدیمی] هر،
حل جدول
فیلمی از کاهانی
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابداً، اصلاً، بهیچوجه، بیهوده، پوچ، تهی، خالی، صفر، نابود
فارسی به انگلیسی
Any, Anything, None, Nothing, Naught, Nil, No, Null, Zero
فارسی به ترکی
hiç
فارسی به عربی
ابدا، ای، تافه، صفر، لا شیء، لا شیی
ترکی به فارسی
هیچ
فرهنگ فارسی هوشیار
ناچیز و معدوم
فارسی به ایتالیایی
nulla
فارسی به آلمانی
Beliebig, Beliebigen, Etwas; irgend ein; irgend welche, Irgend, Irgendein, Nichts, Nie, Niemals, Nimmer, Null (f), Null, Nullpunkt (m), Kein, Keine, Keiner, Keines, Nichts (n) [noun], Zero, Beliebig, Beliebigen, Etwas; irgend ein; irgend welche, Irgend, Irgendein
واژه پیشنهادی
اندک، ناچیز
معادل ابجد
18