معادل ابجد
هون در معادل ابجد
هون
- 61
حل جدول
هون در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
هون در مترادف و متضاد زبان فارسی
- خواری، ذلت، سختی، مشقت، رسوایی، فضیحت، ننگ
فرهنگ معین
هون در فرهنگ معین
- (هَ) [ع.] (اِ.) خواری، رسوایی.
- (~.) (اِ.) زمین کلوخ وار شیار کرده.
لغت نامه دهخدا
هون در لغت نامه دهخدا
- هون. [هََ / هُو] (اِ) زمین کشتزاری را گویند که در آن کلوخه بسیاربود. (آنندراج) (غیاث اللغات). زمین شیارکرده ٔ کلوخ زار را گویند. (برهان). || زراعتی را نیز گفته اند که سنگ و کلوخ بسیار داشته باشد. (برهان). توضیح بیشتر ...
- هون. [هََ] (ع اِ) روش و گرانباری. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: اًمْش ِ علی هونک، به روش و وقار خویش رو. || (ص) مرد خرد و حقیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || (مص) آسان گشتن. || سبک گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). || خوار گردیدن. (منتهی الارب). || (اِمص) سکینه و وقار. (اقرب الموارد). || بردباری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان القرآن جرجانی) (اقرب الموارد). || آرامش. (منتهی الارب). آهستگی. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
- هون. (ع اِمص) رسوایی. (منتهی الارب) (آنندراج). خزی. (اقرب الموارد). || خواری. || مشقت. (منتهی الارب) (آنندراج). || خَلق. (اقرب الموارد). تمامی آفرینش. (منتهی الارب) (آنندراج). || (مص) مهانه. هوان. خوار شدن. (ترجمان القرآن جرجانی). خوار گردیدن. (منتهی الارب). ذلیل و حقیر گردیدن. (اقرب الموارد). || سست شدن و آرام و قرار گرفتن. (اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
-
هون. (صوت) کلمه ای است که برای تأکید گویند. (آنندراج). کلمه ٔ تأکید و کلمه ٔ استکراه است. (غیاث اللغات). هین:
پیش آمده در رهش دو وادی
یک آتش بد یکیش گلگون
آواز آمد که رو در آتش
تا یافت شوی به گلستان هون.
مولوی (از آنندراج). توضیح بیشتر ...
-
هون. (هندی، اِ) به ضم ها و سکون نون و واو غیرملفوظ به معنی زر مسکوک رایج دکن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (برهان).
- هون اچترائی،نوعی از هون است که واضع آن اچترائی نام راجه شده باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). توضیح بیشتر ...
- هون. (اِخ) (در تداول، هونها به صورت جمع به کار رود) نام قومی از اقوام زردپوست وحشی که از اوائل قرن دوم میلادی در شمال بحر خزر و حوالی رود ولگا و اورال سکونت اختیار کردند و سپس به طرف اروپا هجوم بردند و در 247 م. دسته ای از آنها روم را تهدید کردند و قبائل ژرمنی را مغلوب ساختند و دولت عظیمی تشکیل دادند که بعد از مرگ آتیلا منقرض گردید. دسته ٔ دیگر به آسیا رفتند و در توران ساکن شدند و در زمان ساسانیان چند دفعه به ایران حمله کردند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
هون در فرهنگ عمید
-
خواری،
رسوایی،
- زمین یا کشتزار شیارکرده و کلوخزار،
- کلمۀ تٲکید هان: آواز آمد که رو در آتش / تا یافت شوی به گلسِتان هون (مولوی۲: ۷۴۰)،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
هون در فرهنگ فارسی هوشیار
- آرامی، آهستگی، وقار
فرهنگ فارسی آزاد
هون در فرهنگ فارسی آزاد
- هَون، (هانَ، یَهُونُ) سهل و آسان و ملایم گردیدن (کار و نظائر آن)،. توضیح بیشتر ...
- هُون، ذلّت و خواری، خلق، مردم،
- هَون، آرامش و وقار، سنگینی و متانت، ایضاً: حقیر،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
قافیه