معنی هواجس

لغت نامه دهخدا

هواجس

هواجس. [هََ ج ِ] (ع اِ) ج ِهاجس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وساوس. وسوسه ها. (یادداشت بخط مؤلف). خطرات شیطانی که در دل گذرند و این ج ِ هاجسه است به معنی چیزی که در دل گذرد. (غیاث): وساوس و هواجس بر دماغ و دلش مستولی شد. (سندبادنامه). هواجس آن وحشت و وساوس آن محنت مسامر نجوم و مساور رجوم بودم. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).


مساور

مساور. [م ُ وِ](ع ص) نعت فاعلی از مساوره. همدوش: همه شب در هواجس آن محنت و وساوس آن وحشت مسامر نجوم و مساور رجوم بودم.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 96).


نفسانی

نفسانی. [ن َ] (ص نسبی) منسوب به نفس. از نفس. (یادداشت مؤلف). رجوع به نفس شود. || منسوب به نفس اماره. مقابل روحانی: متابعت وساوس شیطانی و موافقت هواجس نفسانی نمودی. (سندبادنامه ص 86).
چه خبر دارد از حقیقت عشق
پای بند هوای نفسانی.
؟


هاجس

هاجس. [ج ِ] (ع ص، اِ) اسم فاعل از هَجْس. (از اقرب الموارد). رجوع به هجس شود. || آنچه در دل افتد. ج، هواجس: هواجس الهم بعد النوم تعتکر. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). در دل گذرنده. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه در دل گذرد. ج، هواجس. (ناظم الاطباء). || خاطر. (تاج العروس). و در اللسان، الهاجس، الخاطر، صفه غالبه غلبه الاسماء. (اقرب الموارد). || وسواس. (تاج العروس). واجس. رجوع به واجس شود. || و در تداول صوفیان، از آن به خاطر اول تعبیر کنند و آن خاطر ربانی است و این خاطر ربانی هیچگاه خطا نمی کند و سهل آن را «سبب اول » و «نقر خاطر» نامیده است. چون در نفس تحقق یابد ارادت نامیده میشود. و چون برای دفعه ٔ سوم بگذرد آن را همت خوانند و در دفعه ٔ چهارم عزم نامیده شود و هنگام توجه به قلب اگر خاطر فعل باشد قصد نامیده شود و با شروع در کار آن را نیت خوانند. (اصطلاحات صوفیه ضمیمه ٔ تعریفات جرجانی صص 176-177). || خطاب نفسانی و جرجانی در ذیل خاطر آرد: خطابی است که در آن حظنفس باشد و آن را هاجس خوانند. (از تعریفات ص 65).

فرهنگ فارسی هوشیار

هواجس

(اسم) جمع هاجس آنچه درخاطرگذرد آرزوهای نفسانی: درعنفوان جوانی و ریعان کامرانی که محال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر ازمناکر ومناهی است بداشته است.


هاجسه

هاجسه در فارسی مونث هاجس بنگرید به هاجس (اسم) مونث هاجس جمع هواجس هاجسات.


مناهی

(صفت اسم) جمع منهی (غیاث) باز داشته شده ها نهی شده ها: } در عنفوان جوانی. . . که مجال وساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر از مناکر و مناهی دست بداشته است. . . ‎{ (المعجم. مد. چا 11:. 1)


مناکر

(تک: منکر) ناشناخته ها زشت ها ناستوده ها (صفت) جمع منکر اقوال و افعالی که بر خلاف رضای خداست: } یکی آنکه در عنفوان جوانی و ریعان کامرانی که مجال وساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر از مناکر و مناهی دست بداشته است. . . ‎{ (المعجم. مد. چا. ‎ 11:1)

فرهنگ معین

هواجس

(~. جِ) [ع.] (اِ.) جِ هاجس، آرزوهای نفسانی که در دل بگذرد.


هاجس

(جِ) [ع.] (اِفا.) آنچه در دل گذرد. ج. هواجس.

فرهنگ عمید

هواجس

هاجس

حل جدول

هواجس

آرزوهای نفسانی


آرزوهای نفسانی

‌هواجس


ارزوهای نفسانی

امیال، هواجس

فرهنگ فارسی آزاد

هواجس

هَواجِس، خواسته های نفسانی، وسوسه های نفسانی، افکار و خیالات سمج نفسانی (مفرد: هاجِس)،

معادل ابجد

هواجس

75

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری