معنی هنرور
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) کسی که دارای هنری است هنرمند: هنرور چو بختش نباشد بکام بجایی رود کش ندانند نام. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
هنرور. [هَُ ن َرْ وَ] (ص مرکب) (از: هنر + ور، پساوند اتصاف و دارندگی) دارای هنر. هنرمند. باهنر:
غماز را به حضرت سلطان که راه داد
هم صحبت تو همچو تو باید هنروری.
سعدی.
هنرور چنین زندگانی کند
جفا بیند و مهربانی کند.
سعدی.
هنرور که بختش نباشد بکام
به جایی رود کش ندانند نام.
سعدی.
رجوع به هنروری شود.
فارسی به آلمانی
Künstler (m), Künstlerin (f)
فرهنگ عمید
باهنر، هنرمند، دارای هنر،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
هنرپرداز، هنرمند، هنرورز،
(متضاد) بیهنر
فارسی به انگلیسی
Artificer, Artist
فارسی به عربی
فنان، میکانیکی
انگلیسی به فارسی
معادل ابجد
461