معنی همیشه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(هَ ش) (ق.) پیوسته، همواره.
فرهنگ عمید
دائم، مدام، جاوید، پیوسته، همواره،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیوسته، دایم، دایماً، دایماً، علیالدوام، علیالاتصال، لاینقطع، مدام، مستمرا، هماره، همواره،
(متضاد) ابداً، هرگز
فارسی به انگلیسی
Always, Aye, Constantly, Eternally, Ever, Forever, Still
فارسی به ترکی
daima
فارسی به عربی
ابدا، دائما، ما زال
فرهنگ فارسی هوشیار
همه اوقات، همواره، دائم
فارسی به ایتالیایی
sempre
فارسی به آلمانی
Dennoch, Immer, Immernoch, Noch, Still
معادل ابجد
360