معنی همکاری
لغت نامه دهخدا
همکاری. [هََ] (حامص مرکب) هم پیشگی. || شرکت در کاری. (آنندراج):
از هم آرایشی و همکاری
هر یکی را دگر کند یاری.
نظامی.
|| رقابت:
یک دم از رشک تو آرام ندارد خورشید
هیچ دردی بتر از غیرت همکاری نیست.
صائب.
گل همکاری
گل همکاری. [گ ُ ل ِ هََ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) گل کشتی. (آنندراج) (غیاث). رجوع به گل کشتی و گل همچشمی شود.
فارسی به انگلیسی
Association, Co-Operation, Collaboration, Concert, Cooperation, Partnership, Teamwork
فارسی به ترکی
فرهنگ عمید
با هم کار کردن، به یکدیگر کمک کردن در کاری، همپیشگی و شرکت در کاری،
حل جدول
فارسی به عربی
مترادف و متضاد زبان فارسی
معاضدت، همراهی، همیاری، دستیار، شراکت، همپیشگی، همدستی، همشغلی، همقطاری
واژه پیشنهادی
تعاون
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) باکسی در کاری شرکت کردن.
فارسی به ایتالیایی
collaborare
معادل ابجد
276