معنی همریش
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) دو یا چند تن که یک اندازه از عمرشان گذشته هم سن هم سال، دو مرد که دو خواهر را در حباله نکاح خویش دارند باجناق همپاچه.
عدیل الرجل
همریش مرد (باجناق)
هم زلف
همریش، هم داماد، شوهر خواهر زن، باجناق
باجناغ
ترکی همریش هم داماد (گویش گیلکی) همزلف (صفت اسم) دو مرد را که دو خواهر را در ازدواج دارند نسبت بهم باجناق گویند همریش همزلف.
باجناق
ترکی همریش هم داماد (گویش گیلکی) همزلف (صفت اسم) دو مرد را که دو خواهر را در ازدواج دارند نسبت بهم باجناق گویند همریش همزلف.
ظاب
بانگ فریاد، تکخوانی، پیوند ناپذیری زنا شویی، ستم ستمگری، شوهر خواهر، برادر شوهر، همریش (باجناغ)
فرهنگ واژههای فارسی سره
همریش
کلمات بیگانه به فارسی
همریش
مترادف و متضاد زبان فارسی
همریش، سلف، همزلف،
(متضاد) هوو، وسنی
لغت نامه دهخدا
هم زلف. [هََ زُ] (ص مرکب) شوهر خواهرزن. هم داماد. (آنندراج). همریش. هم دامان. باجناغ.
مظائب
مظائب. [م ُ ءِ] (ع ص) همریش. هم پاچه. باجناغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
هم دندان
هم دندان. [هََ دَ] (ص مرکب) هم سن. همسال. (یادداشت مؤلف):
نه شان ز دزدان ترس و نه از مصادره بیم
نه خشک ریش ز همسایه و ز هم دندان.
فرخی.
|| باجناغ. همریش. (یادداشت مؤلف).
بجناق
بجناق. [ب َ ج َ] (ترکی، اِ) کسی که شوهر خواهر زن دیگری است و غلطمشهور باجناق گویند. (از فرهنگ نظام). لفظ ترکی است. هرگاه دو خواهر را دو کس بخواهند، هریک از آن دو کس بجناق آن دیگری است و بعربی سلف خوانندش. (یادداشت مؤلف). همریش. هم دندان. همپاچه. هم داماد. هم زلف.
معادل ابجد
555