معنی همجوش
فارسی به انگلیسی
Agglomerate, Agglomeration, Alloy, Conglomerate, Conglomeration
واژه پیشنهادی
آلیاژ
انگلیسی به فارسی
مخلوط همجوش
مخلوط همجوش، مخلوط آزئوتروپ
combination
ترکیب، آمیزش، ترکیب شیمیایی، همامیزه، همجوش
fusible
همجوش پذیر، گدازپذیر، قابل جوش دادن به هم، جوش خوردنی، قابل ذوب
agglomeration
بر انباشتگی، کپگی، کلوخه شدگی، همجوشی، تراکم، توده ى در هم آمیخته، همجوش، تل، کپه، تجمع
alloy
آلیاژ1- عیار، بار، درجه ى خلوص (طلا و نقره) 2-آلیاژ، فلز مرکب، همبسته، همجوش 3- هم آمیخت فلز گرانبها با فلز کم بها (معمولا براى استحکام فلز) 4- آلایش، آلودگی، غل و غش، غش، شائبه 5- آمیزه، مخلوط 6- بار زدن، عیار زدن، آمیختن فلزات، آلیاژ ساختن 7- ناخالص کردن (از راه آمیختن فلز کم بها)، داراى آلایش یا غش کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
پولاد همجوش
متوافق
همجوش ساز گار (اسم) یکی شونده (با هم) سازواری کننده، (صفت) سازوار سازگار، دو عدد را گویند که دارای یک یا چند مقسوم علیه باشند مانند: 15 و 9 که هر دو بر 3 بخش پذیرند.
معادل ابجد
354