معنی همجنس بودن

حل جدول

همجنس بودن

مجانست

‌جناس


همجنس

متجانس، متشابه

مجانس


کند همجنس با همجنس پرواز

هر کسی با مثل خودش رابطه دارد

فارسی به عربی

همجنس

غریب


همجنس باز

شاذ جنسیا

فرهنگ فارسی هوشیار

همجنس

متناسب، هم خو

فارسی به ترکی

همجنس باز‬

eşcinsel, homoseksüel

فارسی به آلمانی

همجنس باز

Homosexuell, Schwul (m)

ضرب المثل فارسی

کند همجنس با همجنس پرواز

هر کسی با مثل خودش رابطه دارد

فارسی به ایتالیایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

بودن

وجود داشتن، هستن،
(متضاد) عدم، نبودن، حاضر بودن،
(متضاد) غایب بودن، درحیات بودن، زنده بودن،
(متضاد) مردن، زندگی کردن، زیستن، اقامت داشتن، سکونت داشتن، وجود، هستی،
(متضاد) عدم، فرا رسیدن، شدن

فرهنگ معین

بودن

وجود داشتن، هستی، حاضر بودن، اقامت داشتن. [خوانش: (دَ) [په.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

بودن

برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار می‌رود: دریا طوفانی بود،
وجود داشتن، هستی داشتن: در خانه‌اش یک سگ بود،
توقف کردن، ماندن، اقامت کردن: مدتی کنار دریا بود،
در ترکیب با صفت مفعولی فعل ماضی بعید یا ابعد می‌سازد: گفته بودم، گفته بوده‌ام،
باقی بودن، زنده ماندن،
[قدیمی] گذشتن زمان، سپری شدن،
[قدیمی] اتفاق افتادن، روی دادن،
[قدیمی] فرا رسیدن، شدن،

معادل ابجد

همجنس بودن

220

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری