معنی هشت

لغت نامه دهخدا

هشت

هشت. [هََ] (عدد، ص، اِ) توصیفی عددی، دو مرتبه چهار. (ناظم الاطباء). نماینده ٔ آن در ارقام هندسی شکل زاویه ای است که رأس آن در بالاقرار گیرد. در حساب جُمَّل نشانه ٔ آن حرف «ح » است.
- دوهشت، شانزده. هشت به علاوه ٔ هشت:
چو شیروی را سال شد بردوهشت
به بالای سی سالگان برگذشت.
فردوسی.
ترکیب ها:
- هشتاد. هشت باغ. هشت بر. هشت بستان. هشت بهشت. هشت خلف. هشت در. هشت سو. هشت صفات. هشتگان. هشتگانه. هشت گنج. هشت گوشه. هشتم. هشت مأوی. هشت منظر. هشتمی. هشتمین. هشت یک. رجوع به این مدخل ها شود.

هشت. [هَِ] (اِ صوت) صفیر و صدایی که از دو لب خارج می کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به هشپلک شود.

هشت. [هََ] (اِ) نام روز چهارم از خمسه ٔ مسترقه. (ناظم الاطباء).


هشت خلد

هشت خلد. [هََخ ُ] (اِخ) هشت باغ. هشت بستان. هشت بهشت:
جنات عدن خاک در زهرا
رضوان ز هشت خلد بود عارش.
ناصرخسرو.
رضوان به هشت خلدنیارد سر
صدّیقه گر به حشر بود یارش.
ناصرخسرو.
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزاد است.
حافظ.
رجوع به هشت باغ، هشت بستان و هشت بهشت شود.


هشت ضلعی

هشت ضلعی. [هََ ض ِ] (ص نسبی، اِ مرکب) هشت بر. سطحی که هشت ضلع متساوی یا غیرمتساوی دارد. رجوع به هشت بر شود.


هشت بستان

هشت بستان. [هََ ب ُ] (اِخ) به معنی هشت باغ است که کنایه از هشت بهشت باشد. (برهان). رجوع به هشت باغ و هشت بهشت شود.


هشت در

هشت در. [هََ دَ] (ص مرکب) هر جایی یا بنایی که دارای هشت در باشد:
وآن هشت تا بربط نگر جان را بهشت هشت در
هر تار او طوبی شمر صد میوه هر تا ریخته.
خاقانی.


هشت بر

هشت بر. [هََ ب َ] (ص مرکب، اِ مرکب) هشت ضلعی. ذوثمانیهاضلاع. (یادداشت به خط مؤلف).


هشت مرعی

هشت مرعی. [هََ م َ عا] (اِخ) به معنی هشت مأوی است که کنایه از هشت بهشت باشد. (برهان):
از خنجر زهرآب گون هفت اژدها را ریخت خون
همت ز نُه پرده برون، دل هشت مرعی داشته.
خاقانی.

فرهنگ عمید

هشت

بعد از هفت، عدد «۸»،

فارسی به انگلیسی

هشت‌

Eight, Octa-

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

هشت

‎ عددی است اصلی بین هفت ونه پنج بعلاوه سه ثمان ثمانیه (‎ 8)، نوعی ازحروف سربی که درچاپخانه ها بکاررود. یا هشت معمولی. نوعی ازحروف سربی چاپخانه هانمونه آن: ا ب چ د ر یاهشت سیاه. نوعی ازحروف سربی چاپخانه ها. نمونه آن: ا ب ج د ر توضیح برای ترکیبات ((هشت)) مانند هشت باغ هشت بستان هشت بهشت. یاهشت کسی گرونه بودن. فزونی یافتن خرج اوبردخل ودرمانده شدن وی برای مخارج زندگی: ((فلان کس باآنکه درآمدخوبی داردهمیشه هشتش گرونه است. ))


هشت ضلعی

هشت پهلو


هشت گوش

(اسم) دارای هشت زاویه مثمن، کثیرالاضلاعی که دارای هشت ضلع وزاویه باشد، مثمن.

فرهنگ فارسی آزاد

هشت بهشت، هشت خلد، هشت منظر، هشت هیکل رضوان..،

هشت بهشت، هشت خلد، هشت منظر، هشت هیکل رضوان، هشت مأوی، هشت مرعی، هشت در جه ایست که برای بهشت قائل شده اند که عبارتست از خُلد، دار السلام، دارالقرار، جنّه عدن، جنه المأوی، جنّه النعیم، عیلین، فردوس (هفت دوزخ نیز ملاحظه شود)،

فرهنگ معین

هشت

(هَ) [په.] (اِ.) عدد اصلی بین هفت و نه (8).، ~ کسی گرو نه بودن کنایه از: درآمد کم و هزینه زیاد داشتن.

حل جدول

هشت

از اعداد تک رقمی

معادل ابجد

هشت

705

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری