معنی هزارتو

لغت نامه دهخدا

هزارتو

هزارتو. [هََ / هَِ] (اِ مرکب) هزارلا. هزارخانه. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هزارتوی و هزارلا شود.


هزارلا

هزارلا. [هََ / هَِ] (اِ مرکب) شکنبه. هزارخانه. هزارتو. هزارتوی. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هزارتو و هزارخانه شود.

فرهنگ معین

هزارتو

(~.) (اِمر.) هزارلا؛ بخش سوم معده نشخوارکنندگان که داخل آن لایه لایه است.


هزارلا

(~.) (اِمر.) نک. هزارتو.


هزارخانه

(~. نِ) (اِمر.) نک. هزارتو.

حل جدول

هزارتو

هزارلا، لایه لایه


راه هزارتو و پیچ پیچ

لابیرنت


لابیرنت

هزارتو


تو در تو

لابیرنت، هزارتو، لا به لا، پی در پی، دنبال یکدیگر

فرهنگ فارسی هوشیار

هزارخانه

(اسم) هزارتو هزارلا، شکنبه.

فرهنگ عمید

لابیرنت

(زیست‌شناسی) هرچیز دارای حفره‌های پیچ‌درپیچ: لابیرنت گوش داخلی،
مکانی دارای راه‌های پیچ‌درپیچ که به هم مرتبط هستند، هزارتو، ماز،

معادل ابجد

هزارتو

619

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری