معنی هری پاتر

حل جدول

هری پاتر

پرفروش ترین کتاب چند جلدی جهان


خالق هری پاتر

جی کی رولینگ


تهیه‌کننده هری پاتر

دیوید هیمن


نویسنده هری پاتر

جیکی رولینگ.

لغت نامه دهخدا

هری

هری. [هَُرْ ری] (اِ صوت، ق) تعبیر آواز پنهانی دل در حالت ترس و نگرانی. چنانکه در تداول گویند: دلم هری ریخت یا هری تو ریخت. (از یادداشتهای مؤلف).

هری. [] (هندی، اِ) به هندی اسم هلیلج است. (فهرست مخزن الادویه).

هری. [هَِرْ ری] (صوت، ق) لفظی است که عوام چون کسی را بیرون کردن خواهند بخواری و زبونی، بر زبان آورند: هری برو، معزولی، در این کلمه نهایت استخفاف است. (از یادداشتهای مؤلف).

هری. [هََرْی ْ] (ع مص) به چوب دستی زدن کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

هری. [هَُ / هَِ ری ی] (ع اِ) ج ِ هراوه. (منتهی الارب). رجوع به هراوه شود.

هری. [هََ] (اِخ) شهری بزرگ است به خراسان و شهرستان وی سخت استوار است و او را قهندز است و ربض است و اندر وی آبهای روان است. و مزگت جامع این شهر آبادان تر مزگتهاست به مردم، از همه ٔ خراسان. و بر دامن کوه است و جای بسیار نعمت است. و اندر وی تازیانند و او را رودی است بزرگ که از حد میان غور و گوزگانان رود و اندر نواحی او به کار شود. و از او کرباس و شیرخشت و دوشاب خیزد. (حدود العالم). همان شهر معروف هرات است:
یکی پیر بد مرزبان هری
پسندیده و دیده از هر دری.
فردوسی.
به مهتر پسر داد بلخ وهری
فرستاد بر هر سویی لشکری.
فردوسی.
ز هر سو که بد نامور مهتری
بخواند و بیامد به دشت هری.
فردوسی.
بدیدار او راه بست و هری
بهشت برین گشت و باغ بهار.
فرخی.
به هرای گنجش چو پدرام کرد
به پهلو زبانش هری نام کرد.
نظامی.
جان نقش بلخ گردد، دل قلب مرو گیرد
آن روز کز در تو نسیم هری ندارم.
خاقانی.
عاقلان دیدند آب عز شروان، خاک ذل
بر هری و بلخ و مرو شاهجهان افشانده اند.
خاقانی.
و در سواد هری صد و بیست لون انگور یافته شود هر یک از دیگری لطیف تر. (چهارمقاله).
ای بسا کس رفته تا هند و هری
او ندیده جز مگر بیع و شری.
مولوی.
رجوع به هرات شود.

هری. [هَُرْی ْ] (ع اِ) خانه ٔ کلان که در آن طعام سلطان گرد آرند. ج، اهراء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

هری ٔ. [هََ] (ع ص) گوشت نیک پخته. (منتهی الارب). گوشتی که نیک پخته شود تا از استخوان جدا گردد. (اقرب الموارد).

فرهنگ فارسی هوشیار

هری

کنور انبار گندم ‎ چون خواهندکسی را بخواری بیرون کنند این لفظ رابرزبان رانند: (هری برو معزولی. ))، (اسم) آوازخنده: ((هری بریشمون خندید. )) (اسم) آوازپنهانی دل درحالت ترس و نگرانی ((دلم هری ریخت. )) یا هری (تو ریختن دل) . اضطراب ونگرانی شدید و ناگهانی را میرساند. این ترکیب به صورت ((خری پایین ریختن دل. )) نیز استعمال می شود اماخودکلمه ((هری)) برای هرنوع سقوط ناگهانی وشدید ممکن است استعمال شود کامیون پراز آجرچپه شد وآجرهاهری ریخت پایین. یا هری (زدن بخنده) . هرهرخندیدن. گاهی بصورت کلمه تحقیربرای راندن وبیرون کردن اشخاص به کارمیرود.


پاتر

هندی رامشگر پایکوب لاتینی کشیش

فرهنگ عمید

پاتر

زن آوازه‌خوان،
رقاصه،

معادل ابجد

هری پاتر

818

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری