معنی هروله
فرهنگ معین
(هَ وَ لِ) [ع. هروله] (اِ.) پویه، نوعی از حرکت بین راه رفتن و دویدن.
فرهنگ عمید
تند راه رفتن، نوعی حرکت بین راه رفتن و دویدن،
حل جدول
حرکت حاجیان در سعی بین صفا و مروه
پویه و تند راه رفتن
هروله
نوعی از حرکت بین راه رفتن و دویدن
هروله
تند راه رفتن
هروله
حرکت حاجیان در سعی بین صفا و مروه
هروله
از اعمال حجاج بین صفا و مروه
هروله ، تقصیر ، سعی بین صفا و مروه
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
هروله. [هََرْ وَ ل َ] (ع مص) رفتاری میان دویدن و رفتن و دویدن بعد عنق و شتاب رفتن. (منتهی الارب). نوعی از رفتار که پویه نیز گویند. (ناظم الاطباء). شتاب کردن در رفتن کمتر از خبب یا بین عدو و مشی. (اقرب الموارد):
کرده پندازی گرد تله ای هروله ای
تا درافتاده به حلقش در مشکین تله ای.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 189).
گفت: نی. گفتمش: بوقت طواف
که دویدی به هروله چو ظلیم.
ناصرخسرو.
رملان
رملان. [رَ م َ] (ع مص) پوییدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بشتافتن و پویه دویدن و جنبانیدن هر دو دوش را. (از منتهی الارب). هروله کردن، و منه: رملان طائف البیت بمکه. (از اقرب الموارد). هروله کردن یعنی سرعت کردن در راه رفتن و جنبانیدن دوشها را. (از متن اللغه). رَمَل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مَرْمَل. (اقرب الموارد) (متن اللغه).
گرگ تاز
گرگ تاز. [گ ُ] (نف مرکب) آنکه یا آنچه چون گرگ تازد. آنکه به هروله رود: صیادی سگی معلم داشت از این پهن بری... گرگ تازی، نهنگ یازی چون صرصر در صحرا. (سندبادنامه ص 200).
متدحی
متدحی. [م ُ ت َ دَح ْحی] (ع ص) وارونده به هر طرف. (آنندراج). اسب به تاخت رونده. (ناظم الاطباء). || هروله کننده. (ناظم الاطباء). || گسترده و گشاده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدحی شود.
معادل ابجد
246