معنی هرماس

لغت نامه دهخدا

هرماس

هرماس. [هَِ] (اِخ) نام نهر نصیبین. (از معجم البلدان).

هرماس. [هَِ] (اِخ) جایی است در معره. (معجم البلدان).

هرماس. [هَُ] (اِ) اهریمن را گویند که راه نماینده ٔ بدی هاست و شیطان را هم میگویند. (برهان):
از ره نام همچو یکدگرند
سوی بیعقل هرمس و هرماس.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 207).

هرماس. [هَِ] (ع اِ) شیر سخت خونخوار مردم. (منتهی الارب). هرمس. (اقرب الموارد). || بچه ٔ پلنگ. (منتهی الارب). ولدالنمر. (اقرب الموارد). رجوع به هرمس شود.

فرهنگ عمید

هرماس

اهریمن: از ره نام همچو یکدگرند / سوی بی‌عقل هرمس و هرماس (ناصرخسرو: ۴۳۸)،

شیر درنده،
بچۀ پلنگ،

فرهنگ معین

هرماس

(هُ یا هَ) (اِ.) اهریمن، شیطان.

شیر سخت خونخوار، بچه پلنگ. [خوانش: (هِ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

هرماس

شیطان و اهریمن

مترادف و متضاد زبان فارسی

هرماس

ابلیس، اهریمن، شیطان، اسد، شیر

معادل ابجد

هرماس

306

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری